یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Saturday, February 07, 2009
برای سعید رضوی فقیه
من سعید را نخستین بار در سال ۱۳۷۳ در همشهری دیدم. برادرش مسعود همکارم بود. 

سعید را بارها و بارها تا دوم خرداد دیدم. بعد از پیروزی خاتمی همکار شدیم. آدمی اهل فکر، دقیق و متین. گپ زدن با او از نشستن با بسیاری از جماعت حزبی بهتر بود. 

سعید زمانی که با آرام کردن فضا، از ایجاد یک بحران دانشجویی خودداری کرد و خیلی عاقلانه بهانه را از دست امنیتی‌ها و کیهانی‌ها گرفت، اذیت را شروع کردند.

سال ۱۳۸۲، درست چند روز قبل از احضارم، از ایران خارج شدم. تیر ماه بود. سعید و چند نفر دیگر را گرفتند. من دیگر نبودم که مرا بگیرند. اما تصمیمم این بود که بعد از آرام شدن فضا برگردم که تهدید و احضارهای بعدی پشیمانم کرد و اینجا ماندنی شدم.

سعید هم بعد از آزادی، برای ادامه تحصیل از ایران خارج شد. درسش را خواند.

من بر اساس یک خبر ناقص اشتباه در باره‌اش قضاوتی کردم که اشتباه بود. می‌خواستم تابستان ببینمش که مطمئن شوم اشتباه کرده‌ام و از او طلب عفو کنم. اما دیدار میسر نشد.

دو سه هفته پیش هم نتوانستم در پاریس توقف کنم که باز از دیدنش محروم ماندم، اما دیگر کاری نداشتم که مطمئن شوم یا نه، می‌خواستم معذرت‌خواهی کنم. حتی اگر برداشتم اشتباه نبوده باشد.

---

فقط می‌توانم بگویم که خیلی ناراحتم.  

Labels: