همانطور که قبلا هم گفتهام وارد بازی پینگ پنگی نخواهم شد و به شاخصهها خواهم پرداخت.
- اول، ترجیح میدهم برای بحثم معیار و منبع بیاورم. دوستانی که دفاع از کاندیدا و بازی پروپاگاندا به نفع او را عملی متناسب با ژورنالیسم میخوانند، اگر دلیلی دارند، با منبع بحثشان را مطرح کنند تا من نوعی و مخاطبانشان بهرهمند شوند.
- کسانی که مایلند بیطرفی همان خنثی بودن خوانده شود، میتوانند به تعاریف امروزی رجوع کنند.
- به طور مشخص، یادداشت نویسان و ستوننویسان و منتقدین مطبوعاتی، خنثی نویس نیستند. اما تبلیغاتچی هم نیستند. فرق است بین تبلیغ با نقد. حمایت از کاندیدا به قیمت فریب افکار عمومی و تهییج بخش بی تصمیم جامعه، ژورنالیسم نیست.
- اینکه ضعف کاندیدای محبوب خود را بپوشانیم و با عدم توضیح کوتاهیهایش، هر سوالی را تخریب بنامیم، نشان دهنده ضعف موضع خودمان نیز هست. حالا تخریب را در گیومه بگذاریم، یا در چهار تا علامت تعجب بعدش بیاوریم.
- دفاع از قدرت، چه سابق، چه آینده و چه حال، با توجیه اینکه آقای ایکس یا آقای وای چنین کرده معیار مقبولی نیست. اگر طرف کار غلطی کرده، غلط است. اگر دوستان فیلم فراست/نیکسون را ببینند، به پاسخ بامزهای از نیکسون بر خواهند خورد که میگوید کاری را که یک رئیس جمهوری انجام میدهد، حتی اگر غیر قانونی باشد، مشکلی ندارد. در بُعد اصول هم، اگر کاری که من نوعی انجام بدهم و غلط باشد، چون سردبیر نیویورک تایمز هستم یا والستریت جورنال، قابل توجیه نخواهد بود.
- حضور روزنامهنگار در ستاد تبلیغاتی کاری اشتباه است. این ستاد میتواند واقعی باشد یا مجازی. وبلاگنویس بدون مسوولیت مطبوعاتی از قاعده کاملا مستنثی است. اما اگر روزنامهنگار باشی، و به یک مجموعه وبلاگ بپیوندی در دفاع از کاندیدا، عضو ستاد مجازی او شدهای.
- روزنامهنگاری که رسما اعلام کند از کاندیدایی طرفداری میکند بدون آنکه بر کار او نظارت داشته باشد، در دوران به قدرت رسیدن کاندیدا اعتبارش را باید فروخته شده بداند. به این میگویند فروش مجانی اعتبار.
- بخشی از بحثهای امروزی به این دلیل است که در گذشته خیلی از اصول را نمیشناختهایم. اگر بدانیم و راه را به خطا برویم و بعد با بازی ادبی بخواهیم به خورد مردم بدهیم که کارمان ایرادی ندارد، آنوقت است که باید ریگ گندهای به کفش داشته باشیم.
Labels: انتخابات