یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Tuesday, March 03, 2009
بدی‌های روزنامه‌نگار حزبی بودن
کریم ارغنده‌پور آدمی دوست داشتنی است.

ارادت من به او به چند دلیل است، که یکی نام فرزند دومش است!

مطلب اخیر ارغنده‌پور در روزنامه‌ اعتماد حسابی جلب نظر کرد. از این منظر که نقد و حتی مخالفت با خاتمی از سوی هر جریان و یا فرد مستقلی را در جهت منافع جناح راست می‌داند.

مخالفان خاتمي دو دسته اند گرچه هر يک در منتهي اليه فاصله از يکديگر قرار دارند و از دو خاستگاه متفاوت برمي ‏خيزند ولي در اصل مخالفت با خاتمي گويي نوعي اشتراک استراتژيک يافته اند. گروهي که خاتمي را از موضع ‏راستگرايانه تخريب مي کند بيشتر با شعارهاي آزاديخواهانه و دموکراسي جويانه او مشکل دارد و چنين مي پندارد که ‏اين شعارهاي خاتمي منافعش را با تهديد روبه رو مي کند.‏

‏ از سوي ديگر گروهي که از موضع سوپرچپ روانه با خاتمي مخالف است بيشتر با اعتدال و ميانه روي خاتمي مساله ‏دارد و او را به دليل عدم تبعيت از راديکاليسم محکوم و تصور مي کند با آمدن خاتمي روياي حرکت هاي آوانگارد ‏براي مدتي خريداري نخواهد داشت. به نظر من اين دو دسته با وجودي که در ظاهر با هم تفاوت محوري دارند ولي در ‏حقيقت دو تيغه يک قيچي هستند.


به عقیده من و دوجین روزنامه‌نگاری که مشارکتی‌ها را نسبتا خوب می‌شناسند، بزرگ‌ترین نقش دوستان مشارکتی، چیزی توی مایه‌های کاری است که محمد علی ابطحی کرده و می‌کند. "ماله‌کشی".

وقتی روزنامه‌های پرتیراژ ظاهرا مستقل سال‌های اول بعد از دوم خرداد عملا شباهت زیادی با هم داشتند و بعضی از اعضای شوراهای تحریریه‌شان مشترک بودند، کمترین کاری که می‌شد، حسابکشی از دولت بود.

روزنامه‌های مشارکت، صبح امروز، آفتاب امروز، بهار، دوران امروز، نوروز و ...آیا کاری با دولت خاتمی داشتند؟

تمام تلاش سران وابسته به قدرت روزنامه‌های آن زمان کاهش انتظار از دولت و رد کردن حملات جناح راست و کیهانی‌ها بود.

ولی آیا این وظیفه اصلی مطبوعات بود؟

---

کریم ارغنده‌پور حق دارد هر چیزی دلش می‌خواهد بگوید. عضو رده بالای یک حزب سیاسی است که حد اقل ۷ سال حزب حاکم ایران محسوب می‌شده است. طرفدار خاتمی است و از راهی مسالمت‌آمیز هم به دفاع از او برخاسته. اما، باز یادش می‌رود مثل خیلی‌های دیگر، که مقصر بسیاری از ایرادهای امروز به خاتمی، کوتاهی او و امثال او در سال‌هایی است که مدیریت روزنامه‌ها و شوراهای تحریریه رسانه‌های به اصطلاح اصلاح‌طلب را بر عهده داشته‌اند.

ارغنده‌پور از این بخت بهره‌مند بوده که مدتی را هم در انگلستان سپری کند و فضای رسانه‌ای آنجا را از نزدیک ببیند. امیدوارم در انگلستان آنقدر تجربه کسب کرده باشد که در صورت بازگشت خاتمی به قدرت، تمامی تملق‌ها را دور بیاندازد و انتقادها از رئیس جمهوری را به صفحه اول روزنامه‌اش بکشاند، و در عین حال، مشخص کند که روزنامه‌نگار است یا بازیگر حزبی؟

---

واما انجمن صنفی

انجمن صنفی روزنامه‌نگاران ایران واقعا نیاز به یک خانه‌تکانی اساسی دارد. تا زمانی که حزبی‌ها بر آن حاکمند، آش همین است و کاسه همین. منافع روزنامه‌نگاران معمولا بسته به نام روزنامه‌ای که در آن قلم می‌زنند اهمیت موضوعی پیدا می‌کند و ...

امشب با سردبیر سابقم در روزنامه همبستگی گپ می‌زدم. حقوق ماه آخر ما را خوردند(اردیبهشت ۸۲). من چون راهی این طرف دنیا بودم امکان پیگیری نداشتم.

پرسیدم که آیا آن زمان انجمن کاری کرد؟ گفت نه. جالب این بود که من بازرس انجمن بودم اما چون خودم درگیر موضوع بودم دستم عملا کوتاه بود.

انجمن به خاطر اینکه نمی‌خواست کاری به درگیری‌های میان اصغرزاده با رفقای سابقش داشته باشد، عملا به مشکل بچه‌های روزنامه بی‌توجه بود.

اما در مورد روزنامه‌های دیگر از جمله همشهری مطمئنا راه‌های مناسب‌تری برای رفع مشکل پیدا شد.

اینها را که نوشتم تقصیر ارغنده‌پور نیست. به هیچ وجه، او آن زمان غایب بود، اما می‌توانم قسم بخورم که بسیاری از مسائل حزبی در همان انجمن مطرح می‌شد و هنوز هم می‌شود. انجمن جای جبهه بازی و سیاسی‌کاری نیست!

---

می‌دانم بعضی مطالبم برخی دوستان را ناراحت می‌کند، اما بهتر است به جای ناراحت شدن، نگاهی به سیستم فشل روزنامه‌نگاری حزبی بیاندازند و حاکمیت سیاسیون بر تنها نهاد صنفی که باید منطقی‌تر از این باشد.

---

باز هم تاکید می‌کنم که ارادت من به ارغنده‌پور فراتر از مسائل مطرح شده بالاست. او گردن من حق دارد. اما این حق باعث نخواهد شد برای خوشامدش دروغ ببافم.

او عملا نماد بی مسوولیتی رسانه‌ای به نفع یک دیدگاه است. بهتر است نباشد.

Labels: