در هفتهای که گذشت، بارها و بارها در باره مساله وابستگی یا عدم وابستگی روزنامهنگاران با دوستان ایرانی و غیر ایرانی بحث کردم.
نکتهای که برایم جالب بود، دفاع بعضی از همکاران از رویهای بود که خودشان به غلط بودنش معترف بودند.
مساله دردناک این است که بعضی از همکاران در عین اینکه وابستگی را غلط میدانند، اما واجبش میشمارند.
---
هدف مشخص من از آغاز این بحث، آن هم گاهی با لحنی تند، جلب توجه همکارانم به اصولی است که باید پایه کارشان باشد.
این
اصول، بر اساس تجربه چند صدهزار ساعت روزنامهنگارانی نوشته شده که در حوزههای مختلف کار کردهاند. گروهی نشستهاند و نظرهای اهالی فن را جمعبندی کردهاند تا به ۹ اصلی برسند که اخیرا به
دهفرمان تبدیل شده.
---
یک حرفه هست به نام تبلیغات. روزنامهنگاری با تبلیغات فرق میکند.
روزنامهنگار، به مفهوم کسی که به اصول روزنامهنگاری پایبند است، نمیتواند عضو فعال سازمان یا حزبی سیاسی باشد.
روزنامهنگار، در زمان فعالیت خبریاش، نمیتواند مبلغ یک حزب یا یک کاندیدا باشد. میتواند مرخصی برود و در آن محدوده زمانیاش برای ستاد هر گروهی که خواست فعالیت کند، اما بعدا اگر در حوزه مشترکی با آن کاندیدا یا حزب وارد شد، انگشت نما میشود.
یادداشت نویس و ستون نویس و منتقد، میتوانند نظرگاههایی غیر خنثی داشته باشند، اما این به معنای تبدیل فضای نوشتاریشان به تبلیغ و آگهی برای کاندیدا نیست.
---
وبلاگنویس تا زمانی که همین عنوان را دارد، میتواند هر کاری دلش میخواهد بکند، خواننده هم میتواند هر نظری که خواست بدهد، یا سراغ دیگری برود. اما حتی وقتی روزنامهنگاران وبلاگنویس میشوند،مجبورند تا حد زیادی تابع اصول روزنامهنگاری باقی بمانند. این البته بسیار سخت است!
---
بر اساس اصول روزنامهنگاری، بخش اعظم اعضای هیات مدیره انجمن روزنامهنگاران ایران صلاحیت عضویت در انجمن را هم ندارند. هر چقدر ادعا کنند که کار انجمن سیاسی نیست، اما مرور عملکرد انجمن، نحوه رایگیری، نحوه تنظیم کاندیداها و گروهبازیها معمولا بدون هماهنگیهای خارج از آن حوزه صورت نمیگیرد. حتی اگر چنین باشد، شائبه سیاسی کاری همچنان باقی میماند.
انجمن صنفی روزنامهنگاران به گروهی احتیاج دارد که اولا، پایبند به اصول کلی باشند، ثانیا، وابستگی صنف و سیاسی به بخشی از قدرت نداشتن باشند، ثالثا، هویتشان مطبوعاتی باشد.
بعضی از دوستان و همکاران میگویند در غیاب احزاب، این روزنامهها هستند که بازیگر اصلی میدان سیاست شدهاند. و چون چنین بوده، باید به آن تن دهیم. به عبارت دیگر، روزنامهنگاران سربازان شطرنج سیاست در ایران هستند و در بازی قدرت، قربانی تصمیمگیریهای ردههای بالاتر میشوند. امروز نه، فردا.
بدتر از آن، مخاطبان مطبوعات که به دنبال کسب واقعیت هستند، مجبورند جعلیات را به جای خبر بخوانند. جعل واقعیت برای منافع سیاسی و در جهت خواستههای صاحبان قدرت، خبر محسوب نمیشود.
خبر، سکهای که دو رو دارد. وقتی سیاسیون حاکمان مطبوعات باشند، هر رویی را که بخواهند به خواننده مینمایانند. اگر روزنامهنگار واقعا بداند که دارد جعلیات را به نفع سیاسیون به خورد مردم میدهد، طبیعتا از اصول، عدول کرده.
سردبیرانی که به خاطر منافع سیاسی و علایق حزبی خود، مطالب مستقل روزنامهنگاران را سانسور میکنند، نه به خاطر عدول از اصول، که به خاطر ترس از مقام مافوق، آسیبهایی جدی به مطبوعات و روزنامهنگاری وارد کرده و میکنند.
---
من نظرهای اعتراضی و انتقادی دوستانم را بعضا خواندهام. درک میکنم که احساساتشان گاه جریحهدار هم شده است. اگر دوستشان نداشتم، توجهی به حرفهایشان هم نمیکردم. ما نسبت به هم حق داریم. اما دروغ بستن و اتهام بیجا وارد کردن هم دوستی نیست.
متاسفانه گاهی به جای آوردن نشانه و رجوع به اصول، فروع را میگیرند و به آن قسم میخورند. بعضی از دوستان به عنوان مثال advocacy journalism را با تبلیغات و پروپاگاندا اشتباه میگیرند.
پینشهاد میکنم بعضی از دوستان این
نوشته در باره
advocacy journalism را بخوانند. بد نیست.
در عین حال، میتوانیم با ارائه منابع به همدیگر کمک کنیم. اگر مثلا همکاری معتقد است که روزنامهنگاری بنایش باید بر عدم بیطرفی باشد، منبع بدهد. حداقل خواندن منابع متفاوت میتواند در فضای وبلاگی آگاهی بیشتری به خوانندگان بدهد.
---
چرا به مسائل مربوط به روزنامهنگاری حساسم؟
این یک دغدغه است. وقتی سر کلاس استادان این موارد را تذکر میدادند، فشار خونم بالا میرفت. صدای قلبم را میشنیدم. بارها و بارها تاسف میخوردم از عمر گرانمایهای که عملا در بعضی رسانههای ایران تباه شد.
مشخصا میگویم که خودم بر اساس این اصول، بارها و بارها اشتباه کردهام.
ما در رسانههایمان فردی با عنوان "حکم" یا Ombudsman نداریم.
آمبودزمن سابق روزنامه تورانتو ستار، استاد درس اخلاق و قوانین مطبوعاتی ما بود. یکی از درسهایی که در هر جلسه میفهمیدم کارمان در ایران چقدر زار بوده است.
اشتباه نکنید. مرغ همسایه غاز نیست. اما، روزنامهنگاری به هر صورت وارداتی است. تاریخ تحول مطبوعات را اگر در این طرف دنیا مرور کنید، خواهید فهمید که تکامل در رسانههای ایرانی خواه ناخواه ناقص صورت گرفته و خواهد گرفت.
آمبودزمن وظیفه دارد مدافع افکار عمومی هم باشد. کسی است که کلاهش را قاضی میکند، به اصول اخلاقی و قوانین هم آگاه است.
آمبودزمن به روزنامهنگاران خطاکار تذکر میدهد، همین باعث میشود که من نوعی حواسم جمعتر باشد. و اگر متوجه خطایم نشده باشم، مرا راهنمایی کند، البته با ذکر منبع!
ما در رسانههایمان چنین سمتی را کم داریم. البته در بسیاری از روزنامههای غربی هم خبری از آمبودزمن نیست، اما وجود یک حَکَم میتواند اعتبار روزنامه را افزایش دهد.
---
خیلی از ما از روی علاقه وارد رسانههای مختلف شدهایم. در تفکر اشتباه قدیمی خیلی از ما، روزنامه سکوی پرتاب به حساب میآمده. عضو روزنامه شدن و رفاقت با صاحبان قدرت و فالوده خوردن با وزیر و وکیل و تبدیل شدن به ابزار ایشان برای کسب امکانات بیشتر ارزش به حساب میآمده.
این خطا است. من هم مثل خیلیهای دیگر از همکارانم این ضد ارزش را، ارزش میپنداشتهام.
من هم جاهطلب بودهام. شک نکنید.
در نقطهای از زندگی، به این نتیجه میرسید که عوض کردن راه هم امکان پذیر است. البته مطمئن باشید این تغییر مسیر و جاده چندان ساده و بیهزینه نیست.
اما اگر بدانیم که مسیری که میرویم نهایتا به پرتگاه منتهی میشود و ادامهاش میدهیم، بحث دیگری است..
شک ندارم که صدها نفر از همکارانم میدانند روند موجود در مطبوعات ایران غلط است. اما شک دارم بتوانند این غلط را اصلاح کنند. نمیگویم باید چنین کنند و چنان. من صلاحیت باید و نباید کردن ندارم، اما میگویم میتوانند ببینند که این مسیر به کجا ختم میشود. آیا ادامهاش به صلاح است یا نه؟ و چطور میتوان این قایق در حال غرق شدن را نجات داد؟
---
همکار عزیزی میگفت چرا این حرفها را موقع انتخابات میزنی؟ جواب ساده است. خروج از اصول را موقع انتخابات بیشتر و بهتر میشود دید. این همه شاهد را ول کنم که چه بشود؟
---
دوستانی که مرا خوب می شناسند میدانند که سرم برای دعوا درد میکند، اما ترجیح میدهم در این مبحث، حتی اگر تند هم بشوم، با کسی دعوا نکنم و ماجرا پینگپونگی نشود. میخواهیم از این بحثها به جایی برسیم، نه اینکه همدیگر را از بالای پرتگاه بیاندازیم پایین؟
Labels: روزنامهنگاری