اصلاحات وقتی جواب میدهد که بازیگرانش به آن اعتقاد داشته باشند.
وقتی تو به شرایط و وضع موجود تن بدهی، و فاصلهات با مبدا تغییری نکند، تنها حول آن چرخیدهای. با آنکه میتوانی ادعا کنی که حرکت کردهای، اما چقدر جلو رفتهای؟
جلو راندن خطوط قرمز با دور خود چرخیدن فرق میکند. چهارپایی را در نظر بگیرید که با طناب به میلهای بسته شده. میخواهد از میله بگریزد، اما هر چه بیشتر حرکت میکند، دور میله میگردد و طنابش دور میله میپیچد تا نهایتا به میله میچسبد.
وقتی به طناب و میله تن بدهی، نمیتوانی حرکت کنی، مگر آنکه صاحبت تو را به جای دیگری ببندد. اما جالب این است که صاحبت هم به تو احتیاج دارد، وگرنه رهایت میکرد. خب کی باید از صاحبت امتیاز بگیری؟ و وقتی تو راه را بهتر میتوانی از صاحبت پیدا کنی، آیا باید به هر قیمتی سواری بدهی؟
سواری دادن و پذیرش قواعد به هر قیمت تبدیل به عادت ما شده. گمانم اصلاحات شاید تغییر این عادت هم باشد.
---
آن زمانها همیشه این اعتراض را میشنیدی که نباید میزان انتظار از دولت را بالا برد. همین مساله را به رسانههایی که غیر مستقیم توسط دولت اداره میشدند و مستقل نام داشتند دیکته میکردند.
وقتی میگویم رسانه باید از قدرت منفک و مستقل باشد، برای همین است. اتفاقا کاری که رسانهها باید انجام میدادند، متعهد کردن دولت وقت به انجام قولهایش بود. با سختگیری.
دوستان عزیزی که معتقدند بیطرفی و استقلال هدفی بیمورد است، شاید سنشان قد ندهد به فضای آن دوران. در جلسات تحریریه ننشسته باشند. ندیده باشند که نگاه غالب حمایت از دولت بوده است. حمایتی که نهایتا با بیاعتمادی خوانندهها روبرو شد. تنها تعطیلی رسانهها نبود. تنها توقیف و دستگیری و تهدید شورای امنیت ملی نبود که راه را میبست.
ادامه دارد
Labels: اصلاحات