امروز صبح داشتم برای رادیو زمانه گزارشی تهیه میکردم در باره آزادی بیان و روزنامهنگاران و بلاگنویسهایی که در سال ۸۷ تحت فشار بودند. آخرین نام، امیدرضا میرصیافی بود.
وقتی ظهر رفتم سر کار پیامی آمد که امیدرضا در خطر است. بعدش خبرش رسید که تمام کرده.
شوکه شدم. سریع با بچههای رادیو ماجرا را پیگیری کردیم.
مریم محمدی از وکیلش پرسید. دادخواه میگریست. کار از کار گذشته بود.
من سرم را زیر گرفته بودم تا سر کار کسی نبیند دارم گریه میکنم. و این گریستن پایانی نداشت.
---
میرصیافی چه گناهی داشت؟ در برابر خیلیها چه کرده بود؟ دو سال و نیم زندان برای چه؟ زندان که چه عرض کنم...
امروز روز بدی بود
Labels: میرصیافی