۱- من گم نشدهام، خودم را مدتی گم کرده بودم!
۲- چند روز وبلاگننویسی، سختتر از چند روز وبلاگنویسی است.
۳- گودزیلا باز میگردد، در نتیجه در باره انتخابات بیشتر خواهیم نوشت و خواند...
۴- از دوستان عزیز شیرازی که خیال کردند به شیراز رفته ام عذر می خواهم! من حالاحالاها چنین قصدی ندارم، گرچه دلم شدیدا تنگ شده!
بازگشت...الان بعد از چند روز میتوانم کارم را انجام بدهم، اما حسابی پوستم کنده شد!
ماجرا این بود که کامپیوتر و لپتاپ بنده عملا از کار افتاده بودند. در نتیجه هیچ کار مثبتی نمیتوانستم انجام بدهم.
در ضمن، یک بلایی سر خودم آورده بودم که الان برایتان نخواهم گفت! روزگارم خودم را نادانسته سیاه کرده بودم!
به هر حال الان خوشحالم که حداقل کامپیوترم به روزگار پیشین بازگشته، اما لپتاپ نازنینم شدیدا مریض شده است.
انتصخاباتتا انتصخابات تقریبا دو ماه باقی است. در این دوره آوازهای زیادی خواهیم شنید.
بعضی از دوستان اعتقاد دارند، باید به آواز توجه کرد نه آوازهخوان، برخی دیگر هم میگویند باید اول به آوازهخوان اطمینان کرد، بعد آوازش را شنید. متاسفانه من به گروه دوم علاقه بیشتری دارم.
اولین حرف و سوالم این است. آیا برای تبلیغ خمیر دندان، از کسی استفاده میکنند که هم دهانش بو میدهد، هم دندانهایش کج و معوج است و هم علاقهای به مسواک زدن ندارد؟
پس چرا مبلغین کاندیداها کج و معوج هستند؟
استراتژی ترس؟مساله دیگر اینکه تبلیغ منفی و استراتژی ترس، میتواند جواب بدهد، اما محدود. الان در روزگار جدیدی هستیم. آیا پناه بردن به ترساندن مردم، و دادن اطلاعات غلط میتواند به روند دموکراتیک کردن ایران کمک کند؟
معتقدم که کسانی که از رویه ترساندن، یا سیاه و سفید کردن ماجرا برای تبلیغ یک کاندیدا و نفی دیگری استفاده میکنند، جایی برای شک در مورد خود باقی میگذارند. خودتان بررسی کنید ببینید علت ترس این جماعت از چه مسائلی ناشی می شود؟
Labels: بازگشت