انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانههای مشابه، حرام است
Tuesday, May 26, 2009
Majestic
خوابم نمیبرد، دارم فیلم "مجستیک" فرانک دارابونت را میبینم.
هر وقت این فیلم را می بینم، یک جوری میشوم. شاید خاصیت فیلمهای دارابونت این باشد.
وقتی یک نفر حافظهاش از دست میرود و نمیداند کیست، یا چرا چیزهایی به ذهنش میرسد که نمیداند برای چه توی کله اش رژه می روند، وضعیت سختی را سپری میکند.
من اندکی این درد را تحمل کردهام. هنوز هم هر از گاهی در خوابهایم چیزهایی می بینم که حس می کنم در روزگار پیشین اتفاق افتاده، ولی چرا، کی، کجا؟ جوابی ندارم.
سه سال پیش، بعد از یک جلسه دردناک بازآوری حافظه چنان حالم بد شد که کل ماجرا را متوقف کردیم.
---
در یک صحنه از فیلم، پدر دختری که قرار بوده با شخصیت اصلی فیلم، که جیم کری نقشش را بازی می کند، به پدر پسر میگوید اگر حافظه پسرت بازگردد، و بفهمد که زندگی جداگانهای داشته، کدامیک را انتخاب میکند؟
---
امروز حس میکنم که مردم ایران حافظهشان را از دست دادهاند. بازگشت حافظهشان آنقدر دردناک است که حاضرند همه چیز را بپذیرند، ولی به یاد نیاورند چه بر آنها گذشته...
حس میکنم که میترسیم واقعیت را دوباره لمس کنیم، وقتی نمیفهمیم واقعیت به جای لمس، دارد ترتیبمان را میدهد.