یادم میآید اولین بار که به اصرار دوستی، کتاب "شهزاده" ماکیاولی را خواندم، اندکی شاخ در آوردم، اما پس از مدتی با مشاهده شباهتهایی در توصیههایی آن مرحوم به حکام، یاد مملکت اسلامی خودمان افتادم و بعضی کارگزارانش.
کتاب قلعه حیوانات را سال ۵۸ پدرم از یکی از دستفروشهای جلوی دانشگاه خریده بود، اما چیزی سر در نیاوردم تا دو سال بعدش، وقتی در تابستان سال ۶۰ اعدامها شروع شد و هر روز از رادیو نام بعضی از "منافقین" اعدام شده را میخواندند.
---
حکومت تمامیتخواه، نیاز به تعریف و تفسیر ندارد. از هرچه میتواند برای بقای خود استفاده میکند. از هرچیزی که مردم، ارزش بپندارند. این یکی به نام خدا، خلق خدا را زیر فشار قرار داده.
برای من خندهدارتر این است که این انتخابات نتیجهاش براندازی نبود. یعنی تداوم نظام بود، با اندکی طعم متفاوت. اتفاق خاصی نمیافتاد.
شما از ماهی بدتان میآید، یک آشپز رویش آب لیمو میریزد، یکی سس تریاکی ژاپنی. ماهی، ماهی است، شاید مزه مزخرف این ماهی با مزه مزخرف آن ماهی فرق کند. همین.
اما تمامیت خواهی این است که به خاطر حفظ همان سهم ۲۰ درصدی از قدرت، ۸۰ در صد الباقی را هم همراه خودشان کرده اند و نتیجهاش به هم خوردن نظم شده.
این نظام با همه بدیها و خوبیهایش(اگر چیزی باقی مانده باشد!)، طرفدارانی دارد و مخالفینی و کسانی که بینابینیاند. نتیجه این بازی این شده که بخش بزرگی از مردم بینابینی اعتمادشان از دست رفته، و بخشی از طرفداران هم حالا بینابینی شدهاند.
البته طرفداران ظهور خوشحالند، چون نظرشان این بوده که برای تسریع ظهور، باید بحران ایجاد کرد.
---
کسانی که الان حدودا ۴۰ سالشان است، احتمالا شعارهای اول انقلاب و سخنان جماعت را یادشان است...
چی فکر میکردیم، چی شد...
Labels: انتخابات