دیروز بعد از ظهر که داشتم ویدیوی چیز-چیز گفتن میرحسین را میدیدم، حیفم آمد که یک جوری ثبتش نکنم. بعد هم با یکی از دوستان طناز تهراننشین چت میکردم و کلی خندیدیم. توی قطار طرحها را کشیدم و تا رسیدم خانه، اسکن کردم و گذاشتم روی وبلاگم. جمع زمان طراحی و اجرا یک ساعت نشد.
به عبارت بهتر، طرحها عملا با همان منطق وبلاگی اجرا شدند، سردستی و بدون ادیت زیادی!
قسمت اول را که گذاشتم، تصمیم گرفتم قسمتهای ۲ و ۳ را بعد بگذارم تا ببینم واکنشها چگونه است؟
بعد از انتشار باورم نمیشد با این همه کامنت و بیننده روبرو بشوم. به جز دوستان صفحه نخست فیسبوکم (۵۰۰۰ نفر) و گیرندگان فیدفیدبرنر،حدود ۳۸۰۰ نفر، حدود ۱۱ هزار نفر دیگر را هم اضافه کنید با اضافه ایمیل لیستها، بیننده کار بودهاند.
این نشان میدهد که حساسیتها قبل از انتخابات چقدر بالا رفته.
میزان هواداری بسیاری از بازدید کنندگان وبلاگ از کاندیدایی خاص، نشان میداد که نوعی نگرانی در وجودشان نسبت به اثر این کار وجود دارد.
بعضی از دوستان به قصَد نصیحت کامنت گذاشته بودند و برخی به قصد نفی. بسیاری هم برای اعتراض و گروهی هم برای تشویق.
تعداد زیادی از کامنتها را عمدا منتشر نکردم، چون یا فرم ناسزا بود، یا محتوا.
اما این تجربه برای من جذابیتهای خاصی داشت.
۱- باوجود امتیازهای فراوان منفی و کامنتهایی گاه بسیار تند در بالاترین، امتیاز این لینک کم نبود و میتوان گفت که علیرغم مخالفتها، طرفداران یا کسانی که مخالف نبودند بیشتر بود.
۲- بعضی خیال کردند که من به لهجه میرحسین گیر دادهام، یا به ضعفهای کلامیاش. میرحسین در حالت عادی چیز چیز نمیکند
وقتی مسلط است، خیلی راحت حرف میزندو میتوان حدس زد که یاران باتجربهتر احمدینژاد میدانستند که برای به هم زدن تسلط موسوی، باید تعادلش را با حملات اول کار بر هم زد.
اما مساله دیگر اینکه اگر از زاویه دید هوادار دو آتشه به طرحهای من نگاه شود، مطمئنا می رود روی اعصاب و اگر از دید مستقل نگاه شود، ممکن است اندکی با اعتراض روبرو شوم که فلانی، تند رفتهای.
چیزی که از درک هواداران دو آتشه اندکی فراتر است اینکه موسوی از میان کاندیداها برای من حکم بد را دارد و احمدینژاد بدترین.
اگر پدرم هم خدایی ناکرده کاندیدا بود و من هم برای حمایتش از کار رسانهای کنار نکشیده بودم، مطمئنا بلایی به روزگارش می آوردم که آن سرش ناپیدا.
لابد میپرسید چرا؟
۱- وقتی کسی کاندیدا میشود، باید خودش را برای همه چیز آماده کند.
مشاور و دستیار و الباقی کارشان آماده کردن نامزد برای چنین روزهایی است و اگر میرحسین خوب کار نکرد، میتوان حدس زد که تکیهاش روی مشاورین خوب نیست و یا مشاورین خوبی ندارد.
۲- کاندیدا مظلوم نیست و نباید برایش دل سوزاند.
کاندیدایی قابلتر است که بتواند در عرصه عمومی جوابگوی سوالهای مردم، منتقدین و رقیبان باشد.
به عقیده من اشتباه بسیاری از دوستان این است که از کاندیدای خود موجودی می سازند که وجود خارجی ندارد.
خاتمیاش را یادمان نرفته، که آدم خوبی بود، اما ناتوان، غیر پاسخگو، بشدت تحت تاثیر و نامناسب پست ریاست جمهوری.
این البته بدان معنی نیست که محمود مناسب است!
احمدینژاد یکی از بدترین شخصیتهای سالهای اخیر است که از پلههای قدرت بالا آمده، اما یکی از بهترین نمادهای یک نظام و ساختار فاسد است.
خاتمی نمیتوانست نماد نظامی باشد که شخص دومش شده بود.
احمدینژاد واقعا نماد این نظام است.
دغل باز، دروغگو، توسعه دهنده فساد مالی و اداری، سرکوبگر، پروندهساز و ...
مملکت ما باید همه چیزش به همه چیزش بیاید.
خاتمی با بعضی بزرگواریهایش به کار مملکت داری نمی خورد. هاشمی اما میخورد.
خالی بندی بزرگتری از سازندگی شنیدهاید؟ افتتاح پروژههایی که هیچگاه راه نمیافتند از زمان او کلید خورده. سو استفاده مالی از پروژههای نفتی فلات قاره در دوره چه کسی گشترش یافت؟ ورود اطلاعاتیها به برنامه اقتصادی و دست داشتن همین آقای محصولی مال کی است؟
قاچاق اسلحه دوران جنگ، طولانی شدن جنگ با عراق بعد از فتح خرمشهر، عدم بازسازی منطقی خرمشهر و ...
وارد بحث سدسازی نشوم بهتر است که تا چند سال دیگر تق همه نمادهای سازندگی خواهد خورد.
و اما موسوی. موسوی بدون هماهنگی با رهبری نیامده وسط میدان، و همین باعث حسادت و نگرانی احمدینژاد است. آن شب در مناظره سعی کرد اختلاف قدیمی موسوی با رئیس جمهوری وقت را بزرگ کند، و به نوعی خود را از او متمایز نشان دهد.
شک ندارم که رهبر نظام هم نگران قدرت یافتن بیشتر احمدینژاد و یارانش است و برای مهار قدرت این بار چراغ سبزی کم سو به موسوی داده.
از نگاه من موسوی و احمدینژاد دو سوی بازی هستند.
اگر میرحسین به قدرت برسد، بدون شک خبری از شفافیتی که خیلیها به دنبالش هستند نخواهد بود. میرحسین که نمیآید پایگاه قدرتش را ناکار کند که!
بخش چپ حکومت یک بار از قبل پنهانکاری نان خورد. هشت سال نان خوردن از قراردادهای بزرگ را نباید به قیمت اعتراف به خطاهایی بزرگ از دست داد.
---
ادامه دارد
Labels: چیز، انتخابات