در هفتهای که گذشت، عملا شبی ۴ ساعت خوابیدهام. خوشبختانه مثل قدیم لازم نیست با خودم در سفر دم و دستگاه و میکروفون و پایه ببرم و میکروفون آیپاد کارم را راحتتر کرده است.
گفتگوهای این چند روز گرچه محدود بودند ولی اندکی به دلم چسبیدند، بخصوص گفتگوی ساعت یک نیمه شب با محسن سازگارا که به خاطر کمبود وقت فقط یک سومش پخش شد.
دیدار با دیوید لوین برایم یک آرزو بود. هنوز باورم نمیشود که توانستم ببینمش و باز هم باورم نشد که توانستم با او مصاحبه کنم. شاید کمتر کسی در ایران به اندازه من دیوید لوین را مطالعه کرده باشد. هم کارش و هم زندگیاش را، اما حس کردم هیچ نمیدانم.
دیدار مجددم با جری رابینسون داستانی دارد...مدتها بود میخواستم در باره فیلم "شاهزاده تاریکی" و شخصیت جوکر با او حرف بزنم. میخواستم نظرش را در باره هیت لجر فقید بدانم.
دیشب اکبر را هم دیدم و مثل همیشه پر انرژی بود. گنجی دارد مقدمات یک مراسم سمبولیک اعتصاب غذا جلوی سازمان ملل را سازماندهی میکند. خدا یارش.
در واشینگتن رفقای زیادی را دیدم و البته رفقای زیادی را هم ندیدم!ٓ
Labels: سفر