اول، با بخشهایی از نماز جمعه دیروز حال کردم. میگویم بخشهایی چون انتظار من همیشه زیادتر از چیزی است که جماعت از خودشان نشان میدهند.
دوم، اگر خواسته باشیم به این نتیجه برسیم که بین سران نظام اختلاف است، لزومی به اثبات آن در نماز جمعه دیروز نبود. رهبر زحمت همه را چند هفته پیش کم کرده بود.
اما اینکه هاشمی اسمی از رئیس جمهوری نبرَد، تملق رهبری را نگوید، عملا آیتاله خمینی را مقابل او قرار دهد و مشروعیت را به جور دیگری تعریف کند که امروز صدای آیتالله یزدی را در آورد،بسیار جذاب است. لازم هست، اما کافی، نه!
هاشمی مثل شطرنجبازی است که در روند بازی اندکی وقفه روانی ایجاد میکند...اما آیا تاکتیکی برای بردن طرف مقابل دارد؟ باید صبر کرد...
البته انتظار نمیشود داشت همه چیز با یک نماز جمعه حل شود، اما هنوز گمان میبرم که اگر مخالفان در همان نماز جمعه چند هفته پیش رهبر شرکت کرده بودند و فریادشان بلند بود، در حضور گسترده رسانههای خارجی چه میشد!
سوم، اینکه توجیه کنند خاتمی برای دیدار با علما به قم رفته بود و علت غیبتش در نماز جمعه همین مساله بوده، به نظرم یک کمی هستهای است! همین حضور در مکانها و زمانهای خاص است که ارزش دارد. لابد خاتمی بعد از ۱۸ تیر ۷۸ هم رفته بود قم! لابد بعد از تعطیلی مطبوعات رفته بود امام رضا. احتمالا بعد از بینتیجه شدن پیگیری قتلهای زنجیرهای رفته بود اعتکاف...
چهارم، از این به بعد یک کمی آتش کارتونهایم را ممکن است تند کنم. ۱۰ سال به عنوان مخترع "تمساح" حرمت جماعت را نگه داشتم. تمساح و دیگر حیوانات ربطی به آدمها نداشتند، ولی خب، آدمی نمیبینم در این قلعه حیوانات! یک مشت جانور مضر و موذی که حیف از قلم بیافتند! اگر هم شرکت Lacoste خواست از طرحهایم حمایت کند، ایرادی ندارد!
پنجم، ارادتمند شما هم هستیم شدید! ببخشید از تنبلی اجباری...
Labels: پراکنده گویی