نه! چسناله نمیفرماییم! دارد دمار از روزگار مبارک در میآورد و اگر ادامه یافت، میرویم سراغ حکیمباشی و غیره!
اما حالا دستم را بستهام و واقعا تک انگشتی تایپ (حروفچینی خودمان دیگر!) می کنم روی این صفحهکلید مسخره دوستداشتنی.
دوستان مرا دعوت کرده اند به یک بازی وبلاگی جانم در میرود اگر بخواهم با این مچ درد لبیک بگویم، که البته میگویم، اما چند ساعتی فرجه میخواهم!
نوشتن گزارش برای رادیو هم البته بسی شیرین است. معمولا کل متن را مینویسم و بعد از رویش میخوانم. پس حالا فقط کاریکاتور کشیدن دردناک نیست...
----
اما دوستی دیروز میپرسید در باب مسخره بازیهای اخیر نظام مقدس. نظامی که هنوز از گردش آزاد اطلاعات و اخبار میترسد با درز کردن خبرهای بیشتر در مورد جنایتهای اخیر، بیشتر در فاضلاب خودساخته اش فرو میرود.
جان هیچ کسی عزیزتر از دیگری نیست. ندا و سهراب و بقیه به اندازه پسر دکتر روح الامینی عزیزند. اما ببینید که با شهادت فرزند یک خودی حکومت، چه ماجرایی درست شد؟
تازه جماعت به فکر این مساله افتادند که کارهای خلاف قانون هم انجام شده! مقام نسبتا معظم زندان کهریزک را تعطیل میکند. مردم از این انسانیت!
خب، مسوولیت از مقام ولایت گرفته شد و تقصیر این برادران لباس شخصی خود سر است دیگر...
حالا میگویند که نمیدانند این لباس شخصیها از کجا سبز شدهاند؟
قدیم دوستی داشتم که به انصار حزبا... میگفت توله سگهای جوبی حکومت. صاحب ندارند. حالا ظاهرا کسی صاحب این توله سگهای درنده هار نیست. البته عجیب است که نمیدانند این تولهسگها کجا تغذیه میشوند و چه کسانی جلویشان استخوان میاندازند؟هیچ کس خبر ندارد این تولهها بچههای مردم را چطور دستگیر کردهاند و تحویل مقامات دادهاند؟
خلاصه باید دید باکتریهایی که در محیط کشت سریعا زیاد شدند، کی شروع میکنند همدیگر را خوردن؟
Labels: مچ درد