یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Tuesday, July 21, 2009
توضیحی فراتر از توجیه
یکی از خوانندگان از من خواسته شرم کنم بابت نگاه انتقادی ام به سید محمد خاتمی و طرحی مثبت برایش بکشم. گمانم هنرمندانی مستعد این نوع طراحی باشند که دارای مطالبات سیاسی در شاکله قدرت حزبی یا دولتی باشند. من فاقد هرگونه استعداد در"مثبت-کشی" هستم.

اما نوشتم که خوشحالم بابت طرح مساله رفراندوم.

سال‌ها پیش وقتی خاتمی رئیس جمهوری بود، در مقابل طرح رفراندوم برای اصلاح قانون اساسی شدیدا مقاومت کرد و آنرا کافی برای اداره امور دانست. به عبارتی بهتر، با خود قانون اساسی مشکلی نداشت و تنها به نحوه اجرای بعضی مواد آن ایراد گرفت.

این در صورتی است که مطابق قانون اساسی اصلاح شده در سال ۱۳۶۸، ولایت فقیه مطلقه است و هر کسی جلوی ولی فقیه بایستد، تا وقتی طرف مورد تایید خبرگان رهبری است، ترتیبش داده است.

وقتی خامنه ای نخبگان نظام را هشدار می‌دهد، می‌توانید بفهمید کجا ایستاده و بقیه کجا ایستاده‌اند.

---

حد انتظار افراد فرق می‌کند. خاتمی به عقیده من باید در سال ۱۳۷۸ از خودش عبور می‌کرد. این نگاه من است نه بسیاری از دوستانی که ناخواسته او را مبرا از هر عیبی می‌دانند. برای من سیاستمدار، عنصری است معیوب و بدهکار که موظف است خودش را در جهت منافع مردم دائما بازتولید کند و در جا نزند.

بعضی از شما ممکن است از نگاه تند من به محبوبتان ناراحت شوید. فکر می‌کنید بار اولم است به خاطر نگاه انتقادی به خاتمی سرزنش می‌شوم؟ خاتمی از نظر سیاسی برای من نماد بی‌مسوولیتی سیاسی و محافظه‌کاری است. از نظر غیر حقوقی، آدمی است دوست داشتنی. من این دو را در کنار هم نمی بینم.

هاشمی هم آنطور که بعضی می‌پندارند علیه الرحمه نیست. بخشی از سیستم فاسد موجود و پرعیب نتیجه حیله گری‌های او برای ماندن در قدرت است. باور نمی کنید؟ تاریخ انقلاب را بدون آنکه به شخصیت‌های آن علاقه داشته باشید یا منافع‌تان به جایی بند باشد مرور کنید. اما از نظر تاکتیکی کار او اهمیت دارد. ولی اهمیت دادن به کار هاشمی نباید ما را دچار آلزایمر شدید کند!

فرض کنید او در سال ۱۳۶۷ جانب آیت الله منتظری را می گرفت و نسبت به اعدام‌ها به خمینی معترض می‌شد. مگر پسر جوان آیت الله لاهوتی و خود آیت الله لاهوتی که رابطه خانوادگی با هاشمی داشتند قربانی همین بی‌رحمی‌ها نبودند؟ مگر خودش از نزدیک از بی‌رحمی‌های نظام خبر نداشت؟ می‌گویید لابد نباید حرف زد. ببینید، نگاه من با خیلی‌ها یکی نیست. منافع‌ من هم یکی نیست. من به همان رنگی هستم که بودم.

من میرحسین موسوی را تحسین می‌کنم به خاطر ایستادگی‌اش، اما تا ابد سوال‌هایم را از او خواهم داشت. من کروبی را تحسین می کنم که مقابل ساختار حاکم مقاومت کرده، اما نمی توانم فراموش کنم که خود او در این ساختار چرا مقابل بسیاری حق کشی‌ها و تبعیض‌ها ساکت بوده.

علیرغم احترام به نظر دوستان، همان موضع خودم را خواهم داشت و از هیچ کسی طرفداری نخواهم کرد.

----

بشدت نگران حال روزنامه‌نگاران و زندانیان سیاسی روزهای اخیرم. حر‌ف‌های الیاس نادران و یا دبیر کل موتلفه امیدوار کننده نیست.

به خاطر محدودیت ویزا نمی‌توانستم در نیویورک بمانم و دوباره راهی آنجا شوم، و اکبر هم اندکی از دستم شاکی شد، اما مگر تورنتو را از ما گرفته‌اند؟ اعتصاب غذای روز ۲۵ جولای پایه هستید تورنتویی‌ها؟

مطالبی که مهدی سحرخیز در روزهای اخیر نوشته سخت دل آدم را به درد می‌آورد. نگاهش را می‌ستایم.

Labels: