به نظر خیلیها، فرقی میان بسیجی خشنی که همه را دشمن میپندارد، و بلاگنویسی که توصیه به خشونت میکند و عدالت را فقط اعدام انقلابی میبیند وجود ندارد.
با این همه فرق بسیجی این است که کامنت نمیپذیرد و اعتراض را با چماق یا فشنگ جواب میدهد، اما وبلاگنویس خشونتطلب یا برایت کامنت میگذارد، یا در وبلاگش به تو حمله میکند و البته بازی بالاترینی چند امتیازی نصیب یکی خواهد کرد و چند نفر بیننده بیشتر و ...
اما ماجرا سر یک بازی وبلاگی نیست و موضعگیریهای این و آن، که یا علیه کسی یا کسانی.
ماجرا این است که احتمالا دیو و دد نیستیم. شاید دیو رسم و رسوم انسانی و احترام به حقوق دیگران و عدالت و انصاف را سوسولبازی بپندارد، اما حداقل انتظار از انسانها این است که دیو نباشند.
شاید خمیر هر کدام از ما به نحوی شکل گرفته که دیوسالاری را جای مردم سالاری گرفتهایم، اما آیا خمیر را نمی توان از نو شکل داد؟ میشود، اما سخت است. این بار خود خمیر جاندار است که باید از شکلی به شکل دیگر درآید.
ما در این فضا حرف میزنیم، اشتباهات و خطاهای همدیگر را گوشزد میکنیم. من اگر خطایی بکنم، میدانم که مهرورزی کامنتگذاران و دوستان نصیبم خواهد شد.
---
هیچکدام از ما جای دیگری ننشستهایم. من باتوم نخوردهام، مرا به کهریزک نبردهاند، مرا ... اما یک چیز را میفهمم. خشم و غضب تنها دیوان را شادمان میکند. کوسهها از بوی خون خوششان میآید، گرگها زوزه میکشند...
یادمان باشد اگر روزی روزگاری ورق برگشت، جمهوری اسلامی نوینی را بنا ننهیم با تکرار همه جنایتهای و خشونتها به اسم تصفیه عوامل جمهوری اسلامی...
اول انقلاب یکی از جرائم، تلاش برای ادامه پایداری رژیم شاهنشاهی بود(یا چیزی در این مضمون). لابد فردا جرم ملت میشود همکاری با رژیم منحوس آخوندی. این خطا را سی سال پیش انجام دادند پدران عزیزمان، ما آنرا تکرار نکنیم، مگر اینکه به بی شعوری آنها باشیم و تکامل عوضمان نکرده باشد.
من نسل گذشته را چندان درک نمیکنم. شاید نسل بعدی هم مرا درک نکند، اما چیزی را که میدانم این است تنفر و عقده و غضب را باید از خودمان دور کنیم، هر چند سخت است.
خشم انقلابی را میتوان فرونشاند، با عقل غیر انقلابی...
ادامه دارد
Labels: نفی خشونت