یک احمد نازنین در بند باشد و یک احمدینژاد منفور در نیویورک.
یکی از رفقا میگفت که اگر از احمد پرونده "اخلاقی" داشتند، اصلا مشکلی نداشت. مجبور بود به هر چیزی تن دهد. اما مشکل اینجاست که هیچ چیزی علیه زیدآبادی ندارند!
حالا اگر دارند به احمد فشار می آورند که چرا در نامه سر گشاده به خامنهای، ننوشته "مقام معظم ربری" و "آقا" را خشمگین کرده، باید پرسید که عظمت افراد به چیست؟ آیا این تاکید بر حقارت افراد نیست؟
بارها و بارها سر لهجه شیرین سیرجانیاش سر به سرش میگذاشتیم. استان کرمان محصولات کاملا متضادی دارد. هاشمیها و زیدآبادیها. قدرتطلبان معاملهگردر یک طرف و آزادیخواهان پاکسرشت در طرف دیگر.
دیشب با دوستی گپ می زدم که هاشمیها را خوب میشناخت. هاشمی را ستونی از ستونهای اصلی نظام میدانست. واقعا چنین است! هاشمی را باید در چارچوب نظام شناخت. کسانی که طرفدار ادامه نظام بدون تغییرات ساختاری هستند، طبیعتا آینده خود را در آینده هاشمی جستجو میکنند.
بقای هاشمی را میتوان در یک فیلم مستند "راز بقا" بررسی کرد. چگونه است که با هر ساز و کاری می سازد و بالا میماند...
اما احمد زیدآبادی...الان تحت فشار است چون به هر چیزی تن نمیدهد. میخواهند او را بشکنند چون ضعفی در او نمیبینند.
این جماعت متخصص یافتن پاشنه آشیل افرادند.
برای احمد دعا کنیم و از خدا برایش صبر بطلبیم و برای شکنجهگرانش، عقل و احساس و مهربانی.
Labels: زیدآبادی و هاشمی