من متاسفانه مثل خیلی از دوستان و همکاران مصلحتاندیشم نیستم که همه تخممرغها را در سبد هاشمی بریزم.
خیلیها دوست دارند هاشمی را یک قهرمان معرفی کنند، اما من هرچه بیشتر به سابقه او نگاه میکنم، فقط یک ضد قهرمان میبینم که جان میدهد برای تبدیل شدن به یکی از شخصیتهای نمایشهای شکسپیر.
هاشمی از جنس انقلاب است. اینکه همه را بد بدانیم و او را تافته جدا باقته، خطایی بزرگ است. اینکه خیال کنیم او میتواند دموکراسی را به مملکت بیاورد، امیدی است باطل. مگر ۸ سال رئیس جمهوری نبود؟
هاشمی اما میتواند گاه یک "بافر" با تعریف شیمیاییاش باشد. اما آیا نقش بافری هاشمی الان چیزی است که از او انتظار داریم؟
هاشمی چند سال دیگر عمر می کند؟ بی تعارف! یکی جواب بدهد!
او میداند حکومت به فرزندانش نخواهد رسید، و اگر نظام سیاسی عوض شود مطمئنا فرزندانش با مشکلات بزرگی روبرو خواهند شد، و باز هم حضور ایشان در ترکیب سیاسی ایران به این سادگیها نخواهد بود.
هاشمی به مردم بدهکار است. الان وقتش است. اگر این بار هم بخواهد دیر کند، تا ابد یک معاملهگر خودپرست در ذهن آیندگان خواهد ماند. در جوانی در باره امیرکبیر نوشت، اما امیر کبیر اینکاره نبود...
Labels: امیر غیر کبیر