یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Thursday, October 22, 2009
Natural Born 'Online' Killers
هنوز ۲۴ ساعت از زمانیکه نامه پدر حسین درخشان را منتشر نکرده‌ام نمی‌گذرد.

واکنش‌هایی که در بالاترین خواندم، برایم از چند نظر جذاب بود. یکی اینکه فضای آنلاینی که حداقل من تویش وارد شده‌ام، شدیدا قطبی شده. سیاه و سفید. قدیم‌ها می‌گفتند سیاه در نقطه صد قرار دارد و سفید در نقطه صفر، آن وسط هم مرزی بزرگ و خاکستری است. ظاهرا این مرز خاکستری بشدت نازک شده است.

دقت کرده‌اید؟ بخش بزرگی از اهالی وبلاگستان و فضای شبکه اجتماعی بالاترین تا مساله اعدام کسی پیش می‌آید، تا کسی فارغ از هرگونه عدالت محاکمه می‌شود، تا بحث نبود هیات منصفه را مطرح می‌کنند، هزار و یک واکنش از خودشان نشان می‌دهند.

جالب‌تر آنکه اکثر دوستان نظام قضایی ایران را زیر سوال می‌برند و فاقد مشروعیتش می‌خوانند. نگاه کنید به این پستی که در باره نوجوانانی که با حکم اعدام روبرو بوده‌اند، خانم‌هایی که اعدام شده‌اند، فعالان سیاسی ...

اتفاقا این همه به نظر من به حق است.

اما در مورد یک متهم به نام حسین درخشان. هنوز دلیل بازداشتش معلوم نیست. هنوز رسما اعلام نمی‌شود که کجا نگه‌داری شده، از روی مطالب وبلاگش کیفرخواست می‌نویسند تا افرادی را متهم به دست داشتن در انقلاب مخملی کنند.

دوستان اصلاح‌طلب (نام نمی‌برم) می‌گویند دائم خانه‌شان رفت و آمد داشته اما دلیلی نمی‌آورند...بعضی او را در جاهای مختلف تهران مشاهده کرده‌اند، اما بدون اینکه پایش بایستند، می‌گویند یکی را دیدیم عین او...

تعارف نداریم! همه ما به‌ پدیده‌ای به نام درخشان بدگمان بوده‌ایم. علتی که هیچکس دلش نمی‌خواهد کاری برایش بکند شاید همین است که بعدها که از زندان آزاد شد، باز همان آش است و همان کاسه. چون خیلی‌ها هنوز جای نیش حسین را در بدن و روح خود حس می‌کنند.

اما...

نگاه کسانی که حسین درخشان را در فضای آنلاین 'اعدام' می‌کنند، چه فرقی با نگاه برادران بسیجی ولایت‌مدار دارد؟

قاتلین بالفطره آنلاین، شاید دستشان به خون کسی آلوده نشده باشد. اما آیا می‌توان حدس زد که قربانی نظام فکری جمهوری اسلامی بوده‌اند؟

---

من هنوز از خواندن مجدد روزنامه‌های اول انقلاب حالم به هم می‌خورد...اما گاهی مجبورم مرورشان کنم. فضای کثیف اول انقلاب را اکثر شما به یاد ندارید. صدای رادیو توی گوشتان نیست وقتی کسانی چون خلخالی به جای آغاز کلام با نام خداوند بخشنده مهربان، با نام خداوند انتقام شروع می‌کردند...

مساله جالب برای من، حس خون طلبی مغول‌های آنلاین است. انتقام‌جو...بوی خون را دوست دارند.

باور کنید نظام جمهوری اسلامی هم جابجا شود، اما این نگاه حاکم بماند، هیچ چیز عوض نخواهد شد. پالان عوض می‌شود...

ما موجودات جالبی هستیم. اما چه بودیم و چه شدیم؟

برای خیلی‌ها، 'سبز' یک مد است. رنگ سال، سبز است.

وقتی پیش از انتخابات با دوستان بحث می کردم که هر رنگی مفهومی دارد، به صلح‌آمیز بودن این رنگ اشاره می کردند. اشاره زیبایی بود. اما واقعا چند در صد جامعه ما واقعا سبز است؟

چندی پیش دوستی تحصیل‌کرده که به کانادا مهاجرت کرده، می‌گفت که تمام پولش را حاضر است در راه از حذف فیزیکی روحانیون خرج کند. طرف، از خانواده‌ای تحصیل‌کرده است و انسانی است محترم. تنها چاره را در عدم می‌دید نه در وجود.

یاد وبلاگ‌نویس پاسداری افتادم که هر از گاهی با من چت می‌کند...اما جالب اینکه این برادر پاسدار که طرفدار نظریه دستگیری حسین درخشان بود، اینقدر تشنه خون مخالفان ولایت نیست.

---

روزی که استاد تحقیق رسانه‌ای‌مان، راه‌های جستجوی آنلاین را به ما یاد داد، با چند کلمه کلید، نام خودم را جستجو کردم. دیدم حسین درخشان مطلبی را علیه من در وبلاگ مشترک نیوزویک-واشینگتن پست نوشته است. تا اینجای کار را نخوانده بودم! دیگر وبلاگ شخصی‌اش نبود...

با واشینگتن پست تماس گرفتم و پرسیدم دلایلشان برای انتشار مطلب چه بوده؟ آیا شاهدی دارند؟ آیا نظر مرا هم جویا شده‌اند؟ آیا پرسیده‌اند که این همه اتهام از کجا آمده؟

حسین آمده بود و انتقام شخصی‌اش از من را به خاطر ایرادهایی که به نوع سفرش به اسرائیل و نحوه رفتارش گرفته بودم در رسانه‌ای بزرگتر گرفته بود.

دبیر واشینگتن پست به درخشان ۲۴ ساعت فرصت داده بود از آن اتهام‌هایی که وارد کرده دفاع کند و سند و مدرک بیاورد. نتیجه اخلاقی اینکه مطلب را حذف کردند و نهایتا خود حسین از آنجا محو شد، چون اعتماد فیمابین محو شده بود.

گرچه بسیار خشمگین بودم، اما تصمیم گرفتم بی‌خیالش شوم. بدترین چیز برای حسین، فراموش‌ کردنش بود. بارها حمله کرد، اما دوستان خوبی توصیه کردند که بی محلی کنم. اتفاقا از این بی‌توجهی راضی‌ام.

تنها چیزی که ناراحتم می‌کند، این است که وقتی حسین پیش از بازگشت به ایران یکی دو بار نیش زده بود، چند نفری که خواستند مرا وارد درگیری کنند، یکی‌شان هم چند ماه پیش به رحمت خدا رفت، می‌گفتند که باید بازی قدیمی جنگ و دعوا را از نو شروع کنم. من زیر بار نرفتم، اما گفتم حسین بعد از آنکه به تهران بازگردد، تنبیه خواهد شد.

الان از آن نگاه تلخ آن روز پشیمانم. پشیمان از داشتن نگاهی انتقام‌جویانه، اما ساکت...
---

ضررهای حسین به من و خیلی‌ها یکی و دوتا نیست. اما آیا راه برخورد با حسین، از بین بردن و انتقام‌گیری در زمانی است که دستش به هیچ جا بند نیست؟

می‌خواهید مجازاتش کنید؟ برای تمام کارهایی که کرده، بسیار خب، بگذارید بیاید بیرون، در فضای آنلاین محاکمه‌اش کنید. یک هیات منصفه بدون غرض بیابید، دادستان و رئیس دادگاه و ...

دوستانی که تحلیلی از اختلاف نظر وزارت اطلاعات و سپاه در مورد حسین ندارند، الان که صدها کارشناس ارشد وزارت اطلاعات و حتی وزیرشان به خاطر اینکه معتقد نبودند که جنبش سبز نتیجه دخالت خارجی‌هاست، برکنار شده‌اند، الان شاید بهتر ببینند که دو نهاد امنیتی چقدر با هم تفاوت دیدگاه داشته‌اند.

بنا به گفته منابع، حسین در تمام این مدت، زندانی اطلاعاتی‌های سپاه بوده. همان‌هایی که زیر نظر طائب کار می‌کرده‌اند.

ماندن او در بند ۲-الف سپاه یا به قول دوستان، ۳۴۰، پاسخ مشخصی به کسانی دارد که هنوز تحلیل مشخصی ندارند.

اگر حسین در بند ۲۰۹ بود، وزارت اطلاعات روی پرونده‌اش کار می‌کرد. وزارت اطلاعات ظاهرا زیر بار جاسوس بودن حسین نرفته است.

---

باید کل ماجرا را چند سال دیگر که آب‌ها از آسیاب افتاده است مطالعه کنیم. شاید آن روز اینقدر خشمگین نباشیم و بهتر ببینیم که چه شده.

Labels: