تا حالا ۴۸ ساعت در لندن بودهام. برای شهری که شناختش سالها وقت می برد، ۴۸ ساعت مثل عمر پشه در یک انباری کوچک میماند.
نکتهای که برایم جالب بوده، تعداد زیاد ایرانیها در محلههایی بوده که من از آنها عبور کردهام.
اما راستش هیچ چیز به اندازه دیدن دوستان قدیمی خوشحالم نکرده.
دیشب چند ساعتی مهمان هادی خرسندی و دکتر حسین شهیدی بودم. من هیچ وقت هوس غذایی جز چلوکباب نمیکنم، اما یک جوری دلم زرشک پلو میخواست. خانه دکتر شهیدی بروی، ساعت ده شب و زرشک پلو داشته باشند!
الان با قلبی مطمئنه ولی خوابالو دراز کشیدهام، ولی ظهر به امید خدا دوستانم را میبینم...
اما امان از هوای داغ دفتر رادیو بیبیسی در بوشهاوس! اینقدر عرق کردم که وقتی آمدم بیرون، همهاش میترسیدم این بار عضلههای کمرم سرما بخورد و نه به خاطر سیاتیک، که به خاطر این تغییر حرارت محیط سرویس شوم.
در ضمن، حواستان باشد، می آیید لندن، برای خودتان موبایل بگیرید! استفاده از موبایل کانادا اینجا همانا و قبض سه-چهار رقمی آخر ماه هم همانا، بخصوص اگر آیفون داشته باشید. برای اینترنت هم از این 'دانگل'ها یا فلشدرایوهای وایرلس بگیرید.
حالا اتفاق بامزه این بود که همیشه من از ویندوز ضربه می خوردم، حالا با مکبوک، سیستم عامل "سنو لپارد" جناب مکبوک مرد! و من دارم از ویندوز روی آن استفاده میکنم، اما مشکل بزرگ اینجاست که من همه کارهای رادیو را روی بخش "اپل" تنظیم کردهام، حتی با اسکایپ هم نمیتوانم حرف بزنم!
Labels: London