نیک آهنگ و ریاست مربوطه، ۱۲ سال پیش
امسال میخواستم کار جدیدی بکنم. سالگرد عروسیمان است...هر سال کارت عروسی را میگذارم، و فقط به هیکل گنده شده خودم نگاه میکنم و تاسف میخورم!
ولی خداییاش اگر میخواستم الان در ۴۰ سالگی کاریکاتور خودم را بکشم چه میکردم؟ آخ از آن شکم...
الان یادم میآید به آن گل کلم گنده که گذاشته بودم جلوی ماشین...بله! رفیقم مهان لطف کرد و با دوست دیگرم ایرج رفتند دنبال کارهای گل و میوه و البته درست کردن گل ماشین! حیف پیازچه و سبزی خوردن به اندازه کافی نبود، وگرنه همهُ گلهای ماشین عروس را میتوانستی با نان و پنیر بخوری!
آن شب باران ملایمی میآمد...
آخ از تراشیدن ریش روز عروسی بگویم! این رفیق دیگرمان که سلمانی داشت، گمانم کندترین تیغش را نگه داشته بود برای صورت من...کلی خون آمد...آنقدر پودر زد به سر و صورتم که جای خرابکاریهایش را بپوشاند! رفتیم بعدش دنبال عروس خانم...خانه دوست دیگری بود که در خانه آرایشگاه داشت...
یک هیجانی داشتم که نگو...عروس را که دیدم... هه هه ...به موهای خودم و پودری که روی صورت داشتم خندیدم!
نکته جالب اینکه راننده داشتیم! من رانندگی نمیکنم، در نتیجه حتی در روز عروسیام هم اصراری نداشتم چنین کنم! به این میگویند اوج تنبلی!
رفیق عزیزمان حسین هم فیلمبرداری میکرد، گمانم آنقدر از ماشین خارج شده بود که آرنجش به کف بزرگراه مدرس ساییده میشد...
وقتی رسیدیم خانه مادرزنجان، دیدن فامیل و پدر و مادر و الباقی اندکی از اضطرابمان را کم کرد...عقد نمایشی آغاز شد...آخر ما که یک سال و خردهای بود که عقد بودیم...خدایش بیامرزاد، یکی از فامیلهای پدری به این عقد دوربینی میگفت عقد پلاستیکی...
دردناک ترین جا، وقتی بود که کنار سفره نشسته باشی و یکی یکی بیایند و برای شما هدیه بیاورند...یکی هم اعلام کند...چرا زحمی کشیدی؟ چرا بیشتر ندادی...یه بنز خاور ندادی...
عمه داماد...خاله عروس...پسر عمه مادربزرگ دایی کوچیکه داماد،،،دخترخاله پسر عموی دایی عروس...
...
باشگاه سرجایش...اما نمیدانید چقدر آن مهمانی بعد از عروسی و رقص با فک و فامیل حال داد!
...
الان ۱۲ سال گذشته، یاد پدربزرگ و مادربزرگم بهخیر که آمده بودند. خدایشان بیامرزاد...
...
الان عیال اینجا نشسته، دارد سر ۱۲ سالگی چپ چپ نگاه میکند ببیند من این بار چه زرگنده بازیای در میآورم...ای به قربانش بروم!(با لهجه لریِ بویراحمدی بخوانید!(.
من همهاش در دلم مانده، عقده شده! میخواستم عروسی را در پلنگچال اوین درکه بگیرم! نمیدانم چرا مخالفت کردند!