ما چند بار باید از یک نقطه گزیده شویم؟ این سوالی است که همیشه از خودم میپرسم.
من البته میپذیرم که باید به آدمها فرصت داد، اما یادم نمیرود که که آزموده را ۴-۵ بار آزمودن خطاست!
جمهوری اسلامی، به نظر من بزرگترین خطای نسلهای پیشین ما بود. من در این نوشتهها نمیگویم چه باید کرد، تنها میگویم بر اساس آنچه دیدهام و لمس کردهام، نمیخواهم بر اساس نگاه فردی خودم زیر بار چیزی بروم که به من و نسل من و نسلهای بعدی تحمیل شده.
حکومتی که من و همنسلان من تحملش کردهایم، سرشار از «شل کن-سفت کن» بوده است. ما دائما ابزار آزمایشهای گروهی بودیم که اگر نتیجه کارشان بد از آب در میآمد، کنار نمیرفتند، بلکه از وزارت خانهای به وزارتخانهای دیگر، سازمانی به سازمان دیگر و قوهای به قوه دیگر...
شایستهسالاری، بزرگترین ادعای خیلی از جماعت حاکم در دهه هفتاد بود، اما میشود بگویید نسبت آدمهایی که در ۲۰ سال گذشته وارد محدوده قدرت شدهاند، چقدر بوده؟ تجدید نیرو در احزاب سیاسی ما بر اساس نسبت فامیلی و ازدواج و ... بوده یا بر پایه شایستگی افراد؟ کدام حزب سیاسی ما توانسته الگوی مناسبی باشد؟ کارگزاران؟ همبستگی؟ مشارکت؟ موتلفه؟
انگاری سرمایهای بوده در یک شرکت سهامی، که نباید دست غریبه میافتاده. سرمایهداری مدرن ایلیاتی!
همهاش یاد دهه ۶۰ میافتم. سال ۶۸ همه ما از خدایمان بود که دولت «قیمتگذار» کنار برود و آزادیهای فردی جانشین محدودیتهای آن دوران شود. وقتی پست نخستوزیری حذف شد، خیلیها شاد شدند. همه میدانستند هاشمی بعد از کنار رفتن خامنهای، کاندیدا میشود و نمیخواهد شرایط پیشین برایش تکرار شود....
ادامه دارد
Labels: حکومت