ندای عزيز بر من تاخته که چرا خاتمی را بابت نامزدی احتمالیاش زير سوال بردهام.
مساله من اين است که آيا خاتمی برای دور دوم خود برنامهای داشت که آمد؟ الان اين بار که میخواهند بياورندش، برنامهاش چيست؟
من شخصا خاتمی را دوست دارم، به عنوان يک انسان محترم. کاری هم ندارم که مثلا فلانی و یا بهمانی چه میگويند. ولی ترجيح میدهم از او برنامه بخواهم. اگر استراتژی نداشته باشد، آمدنش در زمانی که بخش عمده نيروهای خطی قدرت گرفتهاند، کاری از پيش نخواهد برد. معین و دیگر اصلاحطلبان چرا باختند؟ علت عدم اطمینان بخش بزرگی از مردم چه بود؟ آیا برنامهای داشتند؟
اگر فرهنگ دموکراتیک معنیاش این باشد که همرنگ بقیه باشی و نظرت را سانسور کنی، که دیگر ساز و کاری که صحبتش را میکنی دموکراسی نیست خواهرجان! اگر من صد سال به احمدینژاد و هاشمی و الباقی گیر بدهم، هیچوقت از جانب بر و بچههای این طرفی مورد اعتراض قرار نمیگیرم که چرا جانب اعتدال را رعایت نکردهام. مگر خاتمی و یارانش خوب مطلق هستند و آنطرفیها بد مطلق؟ فاصله میان خوبی و بدی دو گروه چقدر است؟ آیا ما تعیین می کنیم، یا فقط اطلاعرسانی ماست که برای مخاطب فضایی جهت بررسی درست میکند؟
از سوی دیگر، مگر ما باید طرفدار این باشیم یا آن؟ اگر ده تا به این طرف میزنیم، آن طرفیها را از نوک قلم خود محروم سازیم؟ گمان کنم یک جای کار ایراد دارد اگر فقط جانب یک طرف را بگیریم خواهر عزیز!
راستش را بخواهی، یکی از معدود کارهایی که در طول سالهای خاتمی کردم و راضیام از آن، نقدی است که به نامه سرگشاده دوستم هادی حیدری وارد کردم و در "نوروز" چاپ شد. حیدری نا نثری ملتمسانه پیش از نامزدی دوباره خاتمی در سال ۸۰ از او خواسته بود که به عنوان پدر اصلاحات و ... بیاید و ما را تنها نگذارد و از همین حرفها. خطاب به هادی نوشتم که برادرجان! ما مثلا کاریکاتوریستیم و نقاد، نه تذکرهگو و سراینده قربان صدقه! بزرگترین خدمت ما به خاتمی، عیب جستن از کار اوست تا چیزی پنهان نماند! همان روزی که چاپ شد، از طرف ریاست جمهوری به من زنگ زدند و تشکر کردند. خستگی سال ها کار همان لحظه از تنم در رفت.
صد سال دیگر هم خاتمی بخواهد بیاد، قدمش مبارک، اما باید پاسخگو باشد! میخواهد در این ساختار چه کار بکند که نکرد؟ باز فضا به نحوی مجازی آزاد شود و بعد گرگها را رها کنند تا برههای بیچاره را تکه پاره کنند؟ چون خاتمی گل است و خوب است نباید از او برنامه خواست؟ معتقدم اگر هر کاندیدایی بخواهد بیاید، باید با اقتدار بیاید و از برنامهاش دفاع کند.
ممنون که به من حق دادهای که تحت شرايطی رفتهام. همه آنهایی که ماندهاند مورد احترام من هستند. و آنهايی هم که رفتهاند، هم. من کارم مبارزه نبود و دیدم اگر بخواهم بمانم حتما باید اهل مبارزه باشم. روزنامهنگاری هم که قصدش مبارزه است، احتمالا فعالی است سياسی در کسوت روزنامهنگار. او نيز مورد احترام من است، ولي روزنامهنگار نمیخوانمش.
لابد میگویی ما روزنامهنگاران اصلاحطلب باید چنین باشیم و چنان. میدانی، من با لفظ روزنامهنگار "اصلاحطلب" مشکل دارم. پسوند یا پیشوند که میآید سراغ حرفه ما، کار را خراب میکند. اگر روزنامهنگاریم، که نمیتوانیم جانب کسی را بگیریم؟ اگر نیستیم، پس خود را چیز دیگری بخوانیم، مثلا عضو ستاد پروپاگاندای فلان کاندیدا، یا عضو ستاد تبلیغات حزب، یا ...
موضعی که گرفتهای برایم قابل احترام است، اما نه به عنوان یک روزنامهنگار، به عنوان یک هوادار. یا یک دلنگران.
Labels: خاتمی