کلی حال کردم وقتی هنر بنیاسدی را دیدم، و البته توضیح توکا هم جالب بود. این اولین بار بود که این کارت را میدیدم و البته گمانم نشنیده بودم از توکا در باب عروسیاش و کارتاش.
اما نکته اصلی اینکه منطق کارت من و اثر اهدایی بنیاسدی از نظر طراحی و سبک یکی نیست، دوم اینکه شباهت میان کارت من و کارت فرزند شریفینیا قابل مقایسه با مورد مربوط به طراحی بنیاسدی و نوشته فرهاد نیست.
مته به خشخاش گذاشتن هم سر این است که وقتی از کشور خارج میشوی، خیلی راحت میآیند کاری را که به هر حال خلق تو است را می دزدند و به اسم خودشان ثبت میکنند.
وقتی رفتم برای این کارت پاکت بگیرم، فروشنده پاکت در بهارستان از من خواهش کرد نمونهاش را داشته باشد. از همان طریق چند باری سفارش کار گرفتم. بارها هم برای دوستانم کارت عروسیشان را طراحی کردم.
و اما مساله این است که کارت مرا را سیفاله صمدیان تصویر آبادی داشت. سیفاله که قدیم ندیمها سر مالکیت معنوی هزار تا داد و بیداد مىکرد، چرا یکهو آلزایمر گرفت و یادش رفت؟
Labels: کارت عروسی