لابد خبر نداريد که
اصطلاح مککارتيسم را کارتونيست واشنگتنپست در دهه پنجاه ميلادی مطرح و باب کرد.
هربلاک، يکی از تاثيرگذارترين هنرمندان مطبوعاتی قرن گذشته ثابت کرد که روزنامهنگار و بخصوص کارتونيست جماعت بايد وقتی گير میدهند، سهپيچ باشد!
حضور شبکههای قدرتمند مستقل در آمريکا و روزنامه نگارانی که که زير بار بازیهای حکومتی نمیرفتند، عاملی شد تا اين بازی حذفی منتهی به نابودی بازيگرانش شود. ادوارد مورو مجری برنامه تلويزيوني سیبیاس و همکارانش از مککارتی چهرهای ساختند که دولت وقت نتوانست ديگر به حمايت از حامی خود برخيزد. مککارتی در قدرت گرفتن جمهوریخواهان در دهه پنجاه مهره موثری بود، به وضعی افتاد که در سنا ساکتش کردند و نهايتا در همان دهه پنجاه مرد. سکوتی ابدی.
روش مککارتی برای شکار کمونيستها اما شباهت زيادی به روشهای خود کمونيستها داشت. اگر کتاب روشنفکران و عاليجنابان خاکستری را خوانده باشيد، خواهيد ديد شباهت زيادی ميان پروندهسازان روسی و آمريکايی وجود دارد، با اين تفاوت که در شوروی سابق، رسانهها کاملا در مهار دولت بودند و ک.گ.ب. در عمل میتوانست تهيه کننده برنامههای توليدی عليه "دشمنان ملت" باشد.
چند سال پيش از يکی خويشان قربانيان گولاگ پرسيدم که علت سکوت مردم در دوران استالين در برابر آن همه مرگ و مير چه بود؟ گفت تکرسانهای بودن و بلاهت و خوشباور بودن تودهها. میگفت استالين نزديک به ۲۰ ميليون نفر را کشت، مردم هم بعضا ماجرا را میدانستند، ولی به او اعتقاد هم داشتند.
تکرسانهای بودن کشور ما برای رنگ کردن اکثريتی سر به زير کارگر است، اما آيا دوامی طولانی خواهد داشت؟
الان داشتم قسمت دوم "به اسم دموکراسی" را میديدم. مونتاژ و هدايت داستان به سمتی که جماعت امنيتی میخواهند و از قبل تعيين کردهاند آدم را ياد اعترافات داستان ۱۹۸۴میاندازد. تصادفا همه در شرايطی آزاد فرصتی يافتهاند تا از عملکرد خود اظهار ندامت کنند. در عين حال وقتی کيان تاجبخش به جماعت وزارت کشور که آموزههای او را به کار میبستهاند اشاره میکند، میتوانی بفهمی که پروژه طولانیتر از اين حرفهاست.
مککارتی آن زمان حملات خود را متوجه اعضای دولت و صدای آمريکا هم کرده بود. کسانی که احتمالا جمهوریخواه و "اصولگرا" نبودند.
ادامه دارد
Labels: اعترافات