بله...
وبلاگنویسی ایرانی ۶ ساله شد.
من از ۲۰۰۴ دارم مینویسم و به عبارتی وبلاگم دیر به دنیا آمد.
از این کار، اگر اسمش را کار بگذاری، لذت میبرم. اگر چیزی در زندگی برایم لذتبخش باشد، انجامش میدهم. وظیفه هم اگر لذتبخش نشود که میتوان ادامهاش داد...ماندهام وبلاگنویسی من کار بوده، لذت بوده یا وظیفه، یا هیچکدام؟
الان دارم موزیک متن فیلم "زندگی بدون توازن" که کار فیلیپ گلس است را گوش میدهم. نمیدانید چه حالی میدهد.
وبلاگنویسی باعث شد زندگی من در دورهای بدون توازن شود، و در دورهای به آن توازن داد.
فکر میکنید در دوران کشنده غربت و تنهایی چه چیزی میتواند آدم را مشغول کند و امیدوار نگاه دارد؟ پات، آبجو، سیگار، بار، پارتی...هیچکدام!
ارتباطی که با وبلاگ با مخاطبان میگرفتم، وبلاگهایی که میخواندم، خاطرات و تجربیات مردم را که حس میکردم با تمام وجود، همدردی با نویسندههایی که شرایط مشابهی را گذرانده بودند...
میخواهم بالاخره تنبلی را کنار بگذارم و برای یک سالگی زمانه چیزی بنویسم...
رادیوی وبلانویسها...
Labels: وبلاگ