چند سال پیش وقتی با یکی از همکاران کانادایی بحث میکردم، میگفت کار کردن برای رسانهای که از مالیات مردم استفاده میکند، اندکی سوالبرانگیز است. معتقد بود که رسانهای که نانخور دولت است، حتی در بهترین وضعیت مجبور است مصلحتسنجیهای حاکمیت را در نظر گیرد.
با اینکه در کانادا، تلویزیون سراسری سیبیسی نانخور مالیات مردم است، اما عملا مستقل مینماید، ولی مواقعی هم هست که شاید ناظر عادی متوجه سیاستگذاریهای مسوولان آن نیست که ممکن است بادبانها را در مسیر دولت هوا کرده باشند.
در آمریکا، رادیو صدای آمریکا با رادیوهای دیگر از این منظر فرق میکند و نمیتواند چندان مورد اعتماد شهروندان آمریکایی باشد. شهروندان عملا ترجیح میدهند پول شبکههای کابلی مثل سیبیاس، انبیسی، سیانان و فاکس و الباقی را بدهند و خبرهایی را پیگیری کنند که تولید کنندهاش بخش خصوصی است. البته همیشه اهرمهایی برای فشار به رسانهها وجود دارد، و دولت و لابیگرها میدانند چه بنگاههایی به چه رسانههایی آگهی می دهند و چگونه میتوان با فشار غیر مستقیم، فکر جماعت را مدتی مختل کرد.
متاسفانه در همین رسانههای آزاد، اقتصاد حرف اول را میزند و تشکیلات رسانهای باید نانش را در بیاورد. حتی با قوانین و معیارهای اخلاقی که مانع دخالت آگهیچیها در امور خبر میشود، گاه به نحوی نامحسوس، روابط تجاری و پشت پرده میتواند مسیر طبیعی انتقال اطلاعات آزاد را سد کند.
از طرفی، وقتی میلیاردرهایی مثل مرداک، رسانههای مختلفی را صاحب و مانع بروز خلاقیت و پیگیری در بسیاری از امور میشوند، میتوان نگران مسیر آزاد اطلاعرسانی شد. در کانادا، سالها پیش، از ترس اینکه مبادا حاکمیت رسانهها دست تعداد محدود و معدودی باشد، مطالعات زیادی روی
مالکیت رسانهها انجام شد که ممکن است برای مخاطبان جالب باشد.
مشکل بزرگ اطلاعرسانی در ایران، نبود رسانههایی است که از ساختار اقتصاد دولتی آزاد باشند. صدا و سیما رسما زیر نظر رهبری است. کیهان و اطلاعات نیز همین وضعیت را دارند. روزنامه ایران دولتی است. جامجم و تعدادی دیگر نیز همینطور هستند. این رسانهها عملا بازوی تبلیغی حاکمیت هستند. بازوهای تبلیغی بسیاری از کشورهای کمونیستی نیز چنین بودند. سرنوشت این کشورها هم ثبت شده و معلوم است که کار جوامعی با سیستمهای تکصدایی به کجا انجامیده است.
ادامه دارد
Labels: رسانه