گاهی وقتها خندهام می گیرد از توجیهات خاتمی و یارانش. شاید مساله بر میگردد به نوع نگاه و تعریف جماعت از استبداد.
هنوز باور کردنی نیست که خاتمی ادعای صلح داشته باشد، و سیاستهای داخلی زمان جنگ حاکمیت وقت را تایید کند.
میتوان گفت که مثلا استبداد نسبی است، برای یکی شرایط فعلی در ایران، از زندگی شیعیان عراق در دوران صدام بهتر بوده، اما آیا واقعا میتوان ادعا کرد که زندگی در طول ۲۹ سال گذشته در ایران نشانی از آزادی مورد ادعای حاکمان ایران را داشته؟
فضای ترس دهه شصت را تجربه کرده باشی، و بگویی که آزاد بودهای؟ بله، شاید آن شرایط برای بسیاری ایدهآل بوده باشد، ولی وضعیتی نیست که بگویی هوایی فارغ از استبداد را استشمام کردهای.
ایدهآل بسیاری از اصلاحطلبان فعلی، بازگشت به دهه شصت است. خاتمی هم چیزی فراتر از این نمیخواهد، فقط با زبانی جدیدتر و امروزیتر.
وقتی به اصلاحطلبان گیر میدهی که پاسخگوی تمام سرکوبها و تبعیضهای دهه شصت کیست، فرافکنی آغاز میشود.
به گمان من، استبداد از همان تابستان سال ۵۸ با سرکوب مطبوعات و تصویب نخستین قانون مطبوعات زیر نظر ملیمذهبیها و دوران وزارت میناچی آغاز شد. از آن روز تاکنون، گاه گاه جایی و گاهی برای تنفس بوجود آمده، ولی دائمی نبوده است.
Labels: خاتمی