جای شما خالی، کلی پیاده روی کردیم در ولایت پایتخت و کلی هم عکاسیدیم. دو تا اتفاق با مزه هم افتاد. اولی، در پارکی نزدیک تالار شهر، داشتم از آدمهایی که روی چمن یا نیمکتهای پارک خوابیده بودند عکس میانداختم. یک آقای هم بود که میخورد از خانه و زندگی دور شده و به عبارت امروزی، کارتن خواب بود. راستش یک حس عجیب به من میگفت که این آدم انرژی زیادی دارد. از او عکس نیانداختم، چون عادت ندارم مجانا از کارتن خوابها یا متکدیانی که از آنها عکس بیاندازم و سکهای هم به رسم احترام تقدیم میکنم. راستش رویم نمیشد. از کنارش که رد شدم، به فارسی گفت راحت باشید، اگر میخواهید، میتوانید عکس بیاندازید.
مدتها توی فکر بودم.
وقتی به پارلمان رسیدم و کلی دور و اطرافش عکس انداختم، رفتم سراغ "
مشعل سده"، که لستر پیرسون، نخست وزیر کانادا در ۱۹۶۷ به مناسبت صدمین سال کنفدراسیون آنرا افتتاح کرده بود. دیدم یک آقای نسبتا محترمی دارد دزدکی با دوربین تلفن همراهش، یا از من عکس میگیرد و یا فیلمبرداری میکند. برای امر شریف پوز-زنی، لنز بیادب و درازم را به سویش نشانه رفتم و عکسش را انداختم. اگر شناختیدش، سلام مرا به او برسانید!
Labels: آتاوا