وقتی سال پیش تحلیلگر بازار تلویزیون اصلی کانادا سر کلاس آمد تا برای ما از ساز و کار برنامهسازیاش بگوید، پرسیدم که ارتباطش را با صاحبان صنایع و کسانی که پوششان میدهد چگونه است.
گفت حاضر نیست به خاطر چند دلار بیشتر، اعتبارش را از دست بدهد. طرف کسی بود که از تغییرات اصلی بورس و تحولات بازار سهام را چند ساعت پیش از وقوع خبر داشت و میتوانست قاعدتا میلیونر شود.
زمانی که در خبرگزاری بورس کار میکردم، گاهی خبرهایی را که بازار را روز بعد تکان میدادند دستم میرسید. اما قاعدهای کلی داشتیم. ما حق خرید و فروش سهام نداشتیم و اگر میخواستیم سرمایهگزاری کنیم، از طریق آدمهایی خارج از دایره اطلاعاتیمان انجام می دادیم.
---
یکی از استادانم سالهای سال تهیه کننده و محقق تلویزیون بود. اما از سوی نماینده مجلس پیشنهاد کاری در پایتخت به او داده شد. خیلی قشنگ کار روزنامهنگاریاش را مدتی بوسید و کنار گذاشت. چرا؟ برای کارش اعتباری قائل بود که نمیخواست یک کار موقتی مخدوشش کند.
کار تحلیلگران با گزارشگران هم گاهی فرق میکند. تحلیلگران راحتتر میتوانند ارتباط خود را با سیاسیون حفظ کنند، اما وقتی میزان ارتباط به حدی میرسد که روزنامهنگار از کنار این ارتباط میتواند صاحب منافعی شود، کار در اینجا بیخ پیدا میکند.
مساله این است که روزنامهنگاران قرار است خبر پراکنی کنند یا تبلیغ پراکنی؟
برای کسی که روی این موضوع حساسیت ندارد سخت است بتوان توضیح داد که نقش تبلیغی خبرنگاران چقدر خطرناک و به ضرر جامعه است. چنین روزنامهنگارانی گاه تبدیل به پیاده نظام یک جبهه سیاسی در برابر دیگر جناحها میشوند. همه فکرمیکنند که قربانی شدن اینان صرفا برای بیان حقیقت بوده است.
در نهایت، کار رسانه، بخشیدن صدا به کسانی است که صدایشان شنیده نمیشود. فکر میکنید رسانههای ما جنین کاری را بلد هستند؟
Labels: رسانه