راستش کامنتهای پست قبلی را که خواندم، متوجه تفاوت شرايط کاربران در مناطق مختلف و همچنين اختلاف ديدگاهها شدم. اختلافی که بسيار هم طبيعی است.
وقتی اصلاحطلبان رسانه ای رسمی ندارند، بايد به فکر ورود به عالم مجازی باشند. عدهای میگويند که سالهاست اين جماعت سعی کردهاند کاری بکنند و نتوانستهاند.
خيلا نکنيد اين ناکارآمدی خاص ايران است. نه، در همين کانادا و آمريکا هم بسياری نامزدها نتوانسته اند از اينترنت بهره لازم را ببرند. شايد علت موفقيت اوباما جمع کردن گروهی آدم باهوش بوده، که برخلاف مشاوران خاتمی باشعور محسوب میشوند.
مهم اين است که با توجه به امکانات موجود، راههای ارتباطی بيشتری امتحان شود.
خيال می کنيد جمهوری خواهان نمیدانستند اينترنت و تلفن موبايل چه هستند و چه کاربردی میتوانند داشته باشند؟ تيم اوباما بواسطه استفاده بهينه از پيامهای تلفنی کتبی يا همان اس.ام.اس. موفق شد ارتباطش را با گروه بزرگی از رای دهندگان نگاه دارد و حتی به آنها يادآوری کند که به موقع رای بدهند.
به عقيده من، مشکل بزرگ جناح چپ، فقدان استعداد برای بهرهگيری از امکانات نويين است. اينان نياز به ايجاد پل ارتباطی با رای دهندگان دارند. انداختن تقصير صرفا به گردن محدوديتهای حکومتی درست نيست.
خاتمی اگر واقعا میخواهد کانديدا شود، بايد یک سايت چند رسانهای را فعال کند. هم برنامههای ويديويی و هم پيامهای صوتی. گيرم در ايران نتوانند به طور کامل فايلهای صوتی و ويديويی را دانلود کنند، اما همين پيامها، مرجعی برای استفاده رسانههای فارسی زبان خارج از کشور خواهند شد. فکر می کنيد راديوهای فارسی زبان از سر اين برنامهها به راحتی خواهند گذشت؟
---
اشتباه نکنيد. من کماکان منتقد خاتمی هستم و هرگز به او رای نخواهم داد. بحث بر سر اين است که جوانترهای پرشور اگر میخواهند تکانی به پيرمردهای تار عنکبوت گرفته بدهند، بهتر از اندکی روی مخ اين گروه کار کنند.
Labels: YouTube