مدتها بود اشکم در نیامده بود.
مدتها بود فرو ریختن در خود را حس نکرده بودم.
امشب بعد از گشت و گذار با دوستی خوب رفتیم سینما.
باورم نمیشد برد پیت چنین بازی درخشانی بکند. به قول خارجیها، یک بار در طول عمر...
در طول فیلم چقدر لذت بردم از داستان، چقدر حال کردم از بازی برد پیت و کیت بلنشت. چقدر داستان فیلم تکان دهنده بود.
خلاصهاش این که نوزادی پیر متولد میشود، و با گذر زمان از بیرون جوان میشود و از درون پیر. وقایع و آدمها و گذر زمان را میبینی، اما گاهی با شخصیت اصلی فیلم احساس همدلی میکنی.
گاهی وقتها احساس خوشبختی میکنی از رسیدن به زمانی که چنین داستانهایی را مصور میکنند...
Labels: فیلم