من از مصطفوی بدم میآید.
به هزار و یک دلیل.
هیچگاه به نظرم آدم سالمی نیامده، و وقتی در ایران بودم هزار و یک حرف و حدیث از روابط مالی عجیب و غریب او شنیدهام که میشود گفت قابل اثبات نبودهاند، لا اقل در مطبوعات.
باید خبرنگاری سمج پیدا شود و روابط مصطفوی در گمرک را واکاوی کند.
معروف بود که همیشه همه چیز را با پول حل میکند. باید دید تعداد قالیچههایی که برای مقامات کنفدراسیون فوتبال آسیا و یا فیفا فرستاده چند تخته بوده است. اصولا ما باید چند تختهمان کم باشد که همه چیز را بدست این موجود بدهیم.
وقتی به پرسپولیس آمد، تقریبا بیخیال تیم محبوبم شدم.
وقتی افشین قطبی مجبور شد از ایران برود، میدانستم کار کردنش با مصطفوی به راحتی نخواهد بود.
تیم پارسال را با تیم امسال مقایسه کنید. شاید ستارههایی به آن اضافه شده باشد، اما چه تاثیری را دارید میبینید، به جز باختهای پیاپی؟
با بیرحمی دوست دارم اینطور فکر کنم که مصطفوی و امثال او سرطانهایی هستند که در محیط فاسد دولتی و سیاسی و ورزش ایران امکان رشد پیدا میکنند.
---
سالها پیش یکی از بچههای ورزشی مطبوعات میگفت که وزارت اطلاعات هر وقت یکی بیش از اندازه رشد میکند، او را نشانه میگیرند و به یک ترتیب خرابش میکنند. پرونده علی پروین را مثال میزد که رسما ۵ سال در دهه هفتاد خفهاش کردند.
اگر هم خاطرتان باشد، بعد از محو پروین سر وکله عابدینی پیدا شد که بعضی از ورزشینویسان می گفتند روابط بسیار خوبی با جماعت خاکستری داشته است.
شاید بشود گفت وقتی افشین قطبی پرسپولیس را قهرمان ایران کرد، ناخواسته در تیررس جماعت قرار گرفت. به نظر من استرس روزهای آخر قطبی هم بی دلیل نبوده است.
قطبی بهترین مربی موجود نیست، اما توانست یک تیم نسبتا خوب بسازد. آنهم در اولین تجربه جدی سرمربیگریاش.
باید دید انصاریفرد که قبلا باشگاه را اداره کرده چه کاری میتواند بکند.
Labels: قرمزته