سردبیر محتم سایت بازتاب
خواهشمند در پاسخ به مطلب «پشت صحنه انتشار فایل صوتی نیک آهنگ کوثر و مهدی هاشمی» جوابیه بنده را به طور کامل منتشر فرمایید:
داستان گفتگو و بحث من با مهدی هاشمی در باره شاکیاش در کانادا به ۴ آگوست ۲۰۱۰ باز میگردد، وقتی مطلبی در باره نقش حمزه کرمی در دوره زندانی بودن فردی به نام «هوشنگ بوذری» در ۱۷ سال قبل از آن برای خودنویس ارسال شده بود.
به مهدی هاشمی تلفن زدم. مهدی ضمن تکذیب موارد طرح شده علیه حمزه کرمی، گفت که «بوذری برای اطلاعات کار میکنه». بعد هم گفت برای طائب کار میکند. جالب اینجا بود که میگفت اطلاعات از بوذری ۱۲ میلیون دلار گرفته، اما الان ماهی ۱۰-۱۲ هزار دلار به بوذری حقوق میپردازد. از نظر شما یک جای مساله ایراد ندارد؟ پرداخت ماهی ۱۰ هزار دلار در شرایط فعلی یعنی سالی ۱۲۰ هزار دلار. گیرم بیست سال از دستگیری هوشنگ بوذری گذشته باشد، کل پولی که از وزارت گرفته اگر در طول بیست سال هم ثابت بوده باشد، میشود ۲ میلیون و ۴۰۰ هزار دلار. آدم مغز کدام چهار پا را بخورد که ۱۲ میلیون دلار بدهد و برای همان نهاد، کار کند و ماهی ۱۰ هزار دلار بگیرد تا احیانا بعد از ۱۰۰ سال به پول از دست رفته خودش برسد؟
در آخرین تماس تلفنی آقای هاشمی با بنده، که با لحن بسیار بدی هم با من حرف زد، معترض و متعرض بود که چرا که به ماجرای دست داشتن او در ارسال نامه جعلی رئیس قوه قضاییه به آیتالله خامنهای گیر دادهایم. من گفتم که او باید کار «تاثیرگذاری جعلی» روی رسانهها را کنار بگذارد. آقای هاشمی همان جا گفت «حالا که اینطور شد، به همه میگویم برای طائب کار میکنی»!
چند ماه بعد، و درست دو روز بعد از آنکه خبر دیدار دکتر هوشنگ امیر احمدی در لندن با آقای هاشمی را منتشر کردیم، ظاهرا دوستان پاریسی آقای هاشمی بعد از جلسهای هماهنگی با ایشان، تصمیم گرفتند از طریق «فیسبوک ۲۵ بهمن» و بعد رسانههای سبز، یک نفر را حقوقبگیر معرفی کنند. گفتههای بدون سند منسوب به آقای طائب در مدرسه علمیه الهادی در قم خاطرتان هست؟ فایل صوتیاش کجاست؟
تازه وقتی به دکتر هوشنگ امیراحمدی گفتم که خبر دیدار او با فرخ نگهدار و مهدی هاشمی را شنیدهام، تنها موردی را که تکذیب کرد، دیدار با فرخ نگهدار بود. آقای دکتر امیراحمدی در تماسی دیگر تاکید کردند که به مهدی هاشمی در امور درسی کمک میکنند و یک بار هم از طریق مهدی، با دوست لیبیایی فرزند هاشمی، یعنی «سیف قذافی» تماسی تلفنی داشته است.
ماجراهای آکسفورد که خاطرتان هست؟ وقتی هم که به آقای هاشمی در آکسفورد خبر دادند که حکم دادگاه برایش صادر شده، به خبرنگاری انگلیسی گفته بود اینها «دروغهای بوذری» است. تا آنکه حکم دادگاه را در انگلستان به ایشان تفهیم کردند.
اما سوای اینکه از زندانی بودن آقای هاشمی در ایران بسیار متاسفم و آرزو داشتم در خارج از ایران و در شرایطی کاملا آزاد به سوالهای بیشماری که در باره نحوه بهرهبرداری از قدرت پدرشان در معاملات و قراردادها، ماجرای استات اویل، قراردادهای پارس جنوبی، قراردادهای توتال و …. جواب بدهند. اما مایل بودم ایشان در باره پروندهای که برای ایشان در کانادا گشوده بود پاسخ بدهد. به عبارت دیگر، آقای هاشمی که بعد از صدور حکم دادگاه کانادا مدعی بود از وجود پروندهای در کانادا از سال ۲۰۰۵ بی اطلاع بودهاند، چطور با من در موارد متعدد در باره «شاکی» حرف زدهاند؟ یعنی وجود شاکی را پذیرفتهاند، اما شکایت را انکار کردهاند. ایشان چطور از پروندهسازی شاکی علیه خود مطلع بود و چطور قرار بود صدها برگ مدرک علیه بوذری برای ما بفرستد و هرگز نفرستاد؟ این سوال منتهی برای من وجود داشت، نه برای خیل عظیم روزنامهنگارانی که از کنار این پرونده مهم به سادگی گذشته بودند.
پیش از آن، وقتی آقای هاشمی حرفهایشان در باره میزان سو استفاده مالی در سازمان بهینهسازی را چند بار تغییر دادند، تصمیم گرفتم مکالمههایم با ایشان را ضبط کنم. چرا؟ چون یک بار گفته بودند که «حمزه کرمی ۶ میلیارد تومان سو استفاده نکرده…دروغه…دروغه… ۲ میلیارد بوده». اما بعدا گفتند که ۲۰۰-۳۰۰ میلیون تومان بوده است! احتمالا آقای هاشمی صفرها را خیلی راحت میتوانستهاند جابجا کنند.
میفرمایید بنده در باره دستوردادگاه بیخود میگویم. بیخود میگویم که حکم احضار برای حضور در جلسه «راستی آزمایی»، همراه با دستور ارائه همه مدارک اثباتی است. آیا حکمی که وکلای آقای هاشمی برای حضور من در جلسه راستیآزمایی برایم فرستادهاند را ندیدهاید؟
آیا پاسخهای آقای هاشمی به سوالهای وکیل هوشنگ بوذری را خواندهاید که بدانید در کجا، چه حرفهایی را تکذیب میکند تا اعتبار شاهد هوشنگ بوذری را زیر سوال ببرد؟ ۵۶۱ سوال در هفت و نیم ساعت و صدها تکذیب. متن را خواندهاید؟ چگونه قضاوت میکنید؟
نوار ۳ دقیقه ۳۴ ثانیه که در جلسه راستی آزمایی لندن برای ایشان گذاشتهاند و تایید کردهاند که صدای چه کسانی است را شنیدهاید؟ آیا میدانید این نوار در آوریل همراه شهادتنامه برای وکلا ارسال شده و احتمالا از همان موقع دست ایشان بوده و هیچگاه صحتش را زیر سوال نبردهاند؟
میدانید نوارهایی که بنا به خواست وکیل آقای هاشمی در اواخر سپتامبر ۲۰۱۲ تقدیم وکلا و دادگاه کردهام به عنوان سند همراه شهادتنامه داده شده و اثبات میکند ارتباط بنده و آقای هاشمی در چه سطحی بوده که آنگونه حرفها را به من زدهاند؟
چون مخالف انتشار نوارها هستم، محتویاتشان را نیز بازگو نمیکنم، اما توجه داشته باشید که بعد از پایان دادرسی در کانادا، این مدارک برای بررسی و انتشار آزاد خواهند شد.
اما اینکه ادعا کردهاید نیک آهنگ از کسانی برای فایلها پول دریافت کرده، مرغ پخته را به خنده وا میدارد. یعنی خیال میکنید نیک آهنگ در شرایطی که در آمریکای شمالی کوچکترین رد و بدل شدن پول زیر ذره بین است، دست به چنین حماقتی زده باشد؟
یعنی تصور شما این است که تمامی این زحمات و تحمل اهانتها، برای یک مشت دلار است؟
من رسما میگویم که فایلها را نه به انتخاب خودم، که جبر قانون تحویل دادهام. در عین حال تاکید میکنم که ازماه آگوست بارها در تماس با نوه هاشمی رفسنجانی از او خواستهام به وکلا تاکید کنند که نوع احضار مرا تغییر دهند تا مجبور به ارائه مدارک نباشم.
برایتان سوال نیست که چرا مدارک را تا آن موقع به وکلای هاشمی و تحویل نداده بودم؟ خیال میکنید آقای بوذری و وکیلشان «هر چه فایل مرتبط با مهدی هاشمی» را از من نخواسته بودند؟ مطمئن باشید که خواسته بودند، اما من از آنها خواهش کردم به خاطر امنیت برخی در داخل کشور، از جمله منابع من در خانواده هاشمی از من چیزی اضافه نطلبند.
الان هم توجه داشته باشید که تنها مواردی که از تاریخ آغاز گفتگو بر سر آقای بوذری از تاریخ ۴ اگوست ۲۰۱۰ تا آخرین مکالمه مرتبط با ایشان در زمان حضورشان در دوبی با منبع حاضر در منزل مهدی هاشمی، تقدیم وکلای طرفین شده است. اما باز تاکید میکنم، با خواست وکلای آقای مهدی هاشمی! توجه کردید؟ وکلای آقای هاشمیم و با تایید ایشان!
اما شما معتقدید که نوارها وهمه چیز به طرف سومی داده شده. کدام طرف سوم؟
میگویید طرف، امنیتی است؟ من شک دارم نویسنده تحلیلگر بازتاب خود امنیتی نباشد! روش بازجویی در دستگاههای امنیتی مگر اینچنین نیست که جواب مورد نظر خودشان را از کسی جویا میشوند و تا زمانی که آن جواب داده نشود، کوتاه نمیآیند؟
بررسی فیسبوک آقای فواد صادقی از اوائل هفته پیش موید روندی است که به یادداشت تحلیلی بازتاب منتهی شد.
نویسنده تحلیل، ظاهرا معیارش مالی است و خیال میکند مهدی هاشمی را نیک آهنگ کوثر به مجموعهای «فروخته» است. مگر عاقبت همه آدمفروشان جمهوری اسلامی چه بوده است؟ وقتی همکار طنزنویسم در فیسبوک خودش این ایده را تقویت میکند، یاد اسب تروایی میافتم که جنبش سبز را به نظام فروخت…
من تا آخرین هفته سپتامبر از تحویل مدارک و فایلها خودداری کردم به این امید که آدمی در خاندان جلیل تشخیص مصلحت، مصلحت مهدی را تشخیص دهد و وکلای مهدی را وادارد از من مدارک و فایلها را جویا نشوند.
من به جد به این نتیجه رسیدهام که خاندان بهرمانی، سرنوشت خاندان برمکی را پیدا خواهند کرد و روزگاری در آینده، «بهرمکی» خوانده خواهند شد.
آیا رئیس مجمع، مصلحت فرزند را در بازگرداندن او به ایران میدانست؟ نتیجهاش هست خدمتتان؟
رئیس مجمع که مصلحت فرزند خود نمیداند، مصلحت مملکت و نظام را میداند؟ وای به روزگار نظامی که پیرمردی ۷۸ ساله که اختلاف سنی زیادی با آقای جنتی ندارد. وقتی او در مقامی باشد که انتظارهای زیادی از او بطلبند، نتیجه کار، بهتر از این نخواهد شد.
اما حالا که میخواهید کار را به این نقطه برسانید، لطفا به چند سوال من جواب دهید:
اگر مهدی هاشمی از من خواسته باشد ببینم چه کسی یا کسانی در تحمیل تحریم علیه ایران اثرگذارترند تا پیامهایی به آنان منتقل شود، و نیز چند بار گفته باشد که تمامی وظایف در خانواده تقسیم شده و هر کسی مسوولیتی دارد، نقش اعضای خانواده در قبال تحریم چه بوده است؟ لطفا تحقیق کنید رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام آیا از فرزند خود چنین مسوولیتی را خواسته بود؟
آقای مهدی هاشمی در بهار سال ۲۰۱۰ به من میگوید که آقای حسین موسویان به خواست و توصیه هاشمی رفسنجانی از ایران خارج شده است. از من میخواهد چیزی در باره ایشان(حسین موسویان) در خودنویس ننویسم که من هم طبیعتا گوش نمیکنم و در باره حضور سفیر اسبق و مذاکره کننده سابق در واشینگتن گزارشی را به همراه همکارانم تنظیم میکنم. آقای موسویان سر از ایالات متحده و جلساتی در واشینگتن در میآورد. آیا مسوولیتی هم به ایشان تفویض شده بود؟
آقای مهدی هاشمی در هیچیک از گفتگوهایی که داشتیم، ارتباط قویاش را با رسانههای سبز و افرادی تاثیرپذیر در رسانههای مختلف کتمان نکرد و حتی در مقابل انتقاد من چند بار سکوت کرد. با عنایت به آنچه در طول یک هفته اخیر و رابطه دوستانی از رسانههای سبز خارج از کشور با شما دیدهام، آیا میتوان چنین تحلیل کرد که ایشان با رسانههای مختلفی در داخل و در خارج مرتبط بودهاند که پیامها را به گونهای که متناسب با نفع خاندان مصلحت است منعکس کنند؟ همچنین عضو دیگر خانواده تاکید میکند که افرادی در رسانهها حقوق بگیر هستند. نقش رسانه محترم شما با عنایت به مجموعه روابطی که گفته میشود نقطه مشترکش به جماعتی در دوبی باز میگردد چیست؟
اما سوال دیگر، میزان ارتباط آقای مهدی هاشمی با اپوزیسیون «معتدل» خارجی است. این ارتباط را چگونه تعریف کردهاید؟ آیا اپوزیسیونی که بعضا با پروژههای مختلف نظام در آمریکای جنوبی (ونزوئلا) ارتباطی ویژه دارد، در نوشته تحلیلی بازتاب جایگاهی یافته است یا نه؟
و آخرین سوال از دوستان محترم بازتاب! پرونده کانادا، دو سر دارد. یک سر آن در زندان است، اما هوشنگ بوذری که آزاد است! چرا از او سوال نمیکنید؟ چرا از وکلای آقای هاشمی که حتی حاضر نشدهاند با رادیو فردا گفتگو کنند، بپرسید که ماجرای درخواست مدارک چه بوده است؟
یعنی اساس را بر آنچه میخواهید تبلیغ کنید گذاشتهاید، اما حاضر نیستید تحقیق کنید. مرده باد روزنامهنگاری بدون تحقیق، و تحلیلهای سفارشی متناسب با منافع سیاسی و مالی قدرت.
چرا موارد فوق را طرح کردم؟ چون هم من و هم محققانی که دنبال پیدا کردن رد خروج سرمایههای ایران هستند، به نقاطی رسیدهاند که برای دوستان طرفدار «دخانیات» و دوستان دیگرشان جذابیتهایی دارد. حتما میدانید در باره نحوه ورود سیگار به ایران و ارتباط خانواده محترمی در امارات که هم با هاشمیها و هم با محسن رضایی مرتبط بوده، تحقیقات زیادی انجام میگیرد. دست نیروهای مختلفی هم درکار است. کاش فرزند آقای رضایی زنده میماند و در هتلی در نمیگذشت که احتمالا هزینهاش را بقیه داده بودند. دوستان من در باره نحوه خروج منابع ایران برای اهداف مالی گروههای ویژه و جماعت وارد کننده سیگار تحقیقات مختلفی را آغاز کردهاند.
دوستان بازتاب، دخانیات در کل برای سلامتی ضرر دارد…و ای کاش رابرت لوینسون در جزیره کیش ربوده نمیشد تا ….