یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Thursday, August 06, 2009
توضیحات اربعه
چرا کاریکاتور خامنه‌ای را نمی‌کشم (هنوز نمی‌کشم!)

در روزهای اخیر صدها ایمیل و پیغام برایم فرستاده شده که خامنه‌ای را همچون ضحاک ماردوش بکشم. خیال می‌کنید کشیدنش سخت است؟

امروز در برنامه شباهنگ صدای آمریکا گفتم که کاریکاتور خامنه‌ای را نمی‌کشم چون به هر صورت مرجع محسوب می‌شود. من محسوبش نکرده‌ام، اما هستند اقلیتی از مردم کشورم که او را مرجع خود می‌دانند.

اظهار نظر من در این باب باعث اعتراض چند نفر از خوانندگانم شد که ترجیح دادم واضح‌تر دلایلم را در باره نکشیدن این فرد و دیگر مراجع توضیح دهم.

۱- دلیل شخصی:

من مقلد هیچکس نیستم. مسلمان‌زاده‌ای هستم که مذهبم مال خودم است، به هیچ کس هم ربطی ندارد چه می‌کنم و چه نمی‌کنم. به کار کسی هم کاری ندارم. اگر هم قبلا جسارتی از من سر زده، اشتباه کرده‌ام.

با این همه چون از خانواده‌ای مذهبی آمده‌ام، و ساختار زندگی و علایق مردم دیندار کشورم را می‌دانم و محترم می‌دارم، نمی‌خواهم کاری کنم که موجب رنجش بخشی از مردم که کم هم نیستند را فراهم کنم.

۲- دلیل ژورنالیستی:

من هم مثل خیلی‌های دیگر قائل به مرجعیت خامنه‌ای نیستم. حتی اگر مرجعیت را صوری هم بدانیم، فقدان عدالت او را از مرجعیت ساقط می‌کند. اما این نظر من است، نه نظر بخشی از جامعه که شاید نظر من و امثال من هم برایش محترم نباشد.

بخشی از شهروندان کشورم به غلط یا درست تابع مرجعیت هستند و حتی خامنه‌ای را مرجع خود می‌خوانند. این حق طبیعی آنهاست و تشخیص درست یا غلط هم به آنها مربوط است. نمی‌توان و نباید به صرف اینکه نگاهی دیگر دارند، نفی‌شان کرد و علیه‌شان موضع گرفت.

چند سال پیش که ماجرای کارتون‌های دانمارکی از پیامبر اسلام بالا گرفت، مساله را از زوایای مختلف شکافتیم. اگر روزنامه‌نگار خودش اعتقاد داشته باشد که هیچ چیز مقدس نیست، اما مخاطب و بخشی از جامعه که ممکن است از کار او تاثیر بپذیرد، خلاف او بیاندیشد، بدترین راه ممکن که می‌تواند به تحریک بخشی از مردم بیانجامد، برخورد چکشی است.

از نظربرخی از اهل فن، خطای روزنامه دانمارکی این بود که تعادل را حفظ نکرد و در جامعه‌ای که مسلمانان در اقلیت بودند، بخشی از جامعه را آزردند و به اعتقادات آنها اهانت کردند. اینکه می‌گویم اهانت، بر اساس گفته‌های دبیر فرهنگی همان روزنامه است که از حق اهانت کردن روزنامه‌اش دفاع می‌کرد.

اگر شما هویت و اعتقادات بخشی از جامعه را مورد حمله قرار دهید، خطایی حرفه‌ای مرتکب شده‌اید. بخش بزرگی از جامعه ما هنوز پشت مرجعیت قرار می‌گیرد، حتی مرجعیت خود خوانده زورکی.

از نقطه نظر حرفه‌ای، روزنامه‌نگار خادم شهروندان است. چه در اقلیت باشند و چه در اکثریت. کم تعداد بودن شهروندانی با نگاه خاص دلیلی برای سرکوب معنوی و مطبوعاتی‌شان نمی‌شود.

۳- دلیل قمی!

برخورد با اعتقادات مردم، کار من نیست. اما برای اینکه شک و تردید را هم کنار بگذارم، از یکی از مراجع بزرگ که اتفاقا منتقد حاکمیت است در باب حد و مرز کاریکاتور پرسیده‌ام و منتظر پاسخم. توضیح هم داده‌ام که قصد کارتونیست مطبوعاتی، انتقاد تصویری به دور از اهانت است. آیا جامعه دیندار برای این مساله آمدگی دارد یا نه؟

هدف من از پرسش این نبوده که مطابق نظر مرجع مورد نظر عمل کنم یا نکنم، اما می‌خواهم بدانم که نگاه ایشان چیست و چقدر ای بحث دارد و پس از گرفتن پاسخ آیا لازم است باز همبحث را ادامه بدهم و نقاط خاصی را بگشاییم یا نه؟

خواسته‌ام دیالوگی برقرار کرده باشم. دیالوگ احتمالا بهتر از مونولوگ است. نه؟

شاید مرجع محترم اصلا به من بگوید که خطا کرده‌ام که تا کنون مراجع را نکشیده‌ام!

۴- تاکید مرحوم گل‌آقا:

نه اینکه به همه توصیه‌های مرحوم صابری گوش کرده باشم و عمل، اما همیشه به حرف‌هایش دقت کرده‌ام و محترم داشته‌ام. در سال ۱۳۷۱، از من خواست کاریکاتور سید محمد خاتمی را بکشم. می‌خواست به او هدیه بدهد، بعد از استعفای خاتمی از وزارت ارشاد. همان سال یکی از رفقایم که طلبه هم بود به من گفت بچه‌های مدرسه‌شان می‌خواهند کاریکاتور اساتید را داشته باشند، یکی از اساتید هم رئیس قوه قضاییه وقت بود. مشورت کردم. جواب یک منفی شدید بود. گفت هنوز وقتش نرسیده! هنوز برای جامعه ایران زود است هضم کند این مساله را.

----

این بحث را گشوده‌ام برای همفکری. کامنت‌های محترمانه را منتشر می‌کنم. تعارف هم ندارم! اگر کسی خواست به اعتقادات مردم اهانت کند، فقط اعتراضیه‌اش را می‌خوانم اما منتشر نمی‌کنم.

شاید من اشتباه می‌کنم. اما گرچه شخصا معتقدم که هیچ چیز زمینی مقدس نیست، اما به حساسیت‌های مردم احترام می‌گذارم. اگر زمانی حس کردم که وقتش رسیده، مطمئن باشید منتظر درخواست کسی نمی‌مانم.

به هر حال در طی این سال‌ها کاریکاتور روحانیون را کشیده‌ام، و کشیدن یکی دیگر برایم کاری ندارد، اما...
----

چون اکثر دوستان بدون خواندن قسمت‌های ۲ و ۳ کامنت گذاشته اند، پیشنهاد می‌کنم این ۲ را هم بخوانند
http://nikahang.blogspot.com/2009/08/blog-post_4440.html
http://nikahang.blogspot.com/2009/08/blog-post_1179.html

Labels: