یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Friday, March 31, 2006
نه قم خوبه نه کاشون....
دوست عزيزی پرسيده علت مخالفتم با کمک​های آمريکا چيست؟

اولا، تاريخچه کمک​های آمريکا به کسانی که بعدها تبديل به رهبران جنبش​ و گاه رياست کشورهای مختلف رسيده​اند، بسيار طولانی است. سرمايه گذاری ايالات متحده تنها در صورتی انجام می​گيرد که به دنبال تثبيت منافع خود باشد، نه منافع ملتی که صحبتش را می​کند. بسياری از منتقدين سياست​های گزينشی آمريکا سکوت دموکرات​ها را در برابر قتل عام رواندا مثال می​زنند که به دليل فقدان اهميت منافع، خيلی راحت از کنارش گذشت.

ثانيا، اعتقاد دارم که آمريکا دايه مهربان​تر از مادر نيست و به دنبال تحميل يک دولت دست نشانده است. اين مساله با دموکراسی چندان جور در نمی​آيد. هر چقدر آمريکا ادعا کند که هدفش دموکراتيک کردن بدون داشتن چشم​داشت است، من ديرتر باور می​کنم. علت دم تکان دادن بسیاری از ایرانی​هایی که به جلسات مختلف با کاخ سفید و یا کنگره و سنا می​روند هم این است که بتوانند این کمک​ها را به سمت خود بکشانند. همین!

ثالثا، فکر می​کنم که طی شدن منطقی روند دموکراسی در ایران هر چند هم طولانی باشد بهتر از تغییری ناگهانی است. من نه قانون اساسی فعلی ایران را منطقی می​دانم و نه مناسب. کلاهی است که سر ما رفته و باید راهی برای اصلاح آن پیدا کرد. اگر اشغال نظامی چاره کار بود، الان بعد از سه سال وضع عراق بسیار بهتر از این می​بود. نگرانی نیروهای آمریکایی از گروه​های شبه نظامی عراقی را با دقت دنبال کنید. تعداد این عراقی​های چموش کمتر از ۴۰ هزار نفر است، و به قولی حد اکثر ۳۰ هزار نفر . آیا می​دانید نیروهای شبه نظامی ایرانی وابسته به حکومت چند نفر هستند؟ فقط ۱ در صد رای دهندگان به احمدی​نژاد هم که باشند می​شود ۱۷۰ هزار نفر، فکر می​کنید کار اشغال​گران راحت خواهد بود؟

من به تحول منطقی رای می​دهم. تغییری که سال​ها بعد بابتش پشیمان نشویم! الان ممکن است چند گروه مختلف سعی کنند توجه آمریکا را جلب کنند تا گردانندگان بعدی ایران باشند، ولی آیا درکی از اوضاع واقعی ایران دارند؟ چند در صد کسانی که به عنوان طرفدار می​جویند تا پای جان متعهد به حرف​های​شان خواهند بود؟ درک اجتماعی نیروهای اپوزیسیون از واقعیت​های درونی ایران محدود است. مردم ایران فقط ساکنین شمال شهر تهران نیستند، کسانی هم که در این سال​ها صاحب برق و آب و حد​اقل​هایی از زندگی شده​اند هم ایرانی​اند! من در ده کار کرده ام، راننده بولدوزر بوده​ام، نه یک جا که چندین جا. بارها و بارها به نقاط دوردست ایران سر زده​ام. برداشه من از ایرانی با برداشت بخش اعظم اپوزیسیون متفاوت است! چه غلط چه درست، بر اساس دیدگاه خودم حرکت می​کنم، و فکر می​کنم دست کم گرفتن توده​ها به این راحتی که خیلی​ها می​گویند نیست.

وقتی دوست منتقد عزیز، وینستون سخن از پادشاهی می​گوید، با کدام شناخت است؟ آیا می​داند چند در صد از روستاییان ایران در دوران بعد از انقلاب صاحب آب و برق شده​اند؟ این حرف اصلا طرفداری نیست! سوال است! آیا می​داند بخشی از جمعیت ایران به هر روی در هر انتخاباتی فقط بر اساس تکلیف شرعی حاضر می​شوند که البته بخش کوچکی هم نیستند؟

ممکن است هر تغییر ناگهانی برای ما خوشایند باشد، ولی نمی​توانیم منکر ریشه​ها بشویم! تغییر ساختار جامعه ایرانی زمان​بر است! انقلاب و حمله نظامی و کودتا فقط به بازتولید ساختار فعلی به نوعی دیگر منتهی خواهد شد. باز کسانی که راه سو استفاده را بهتر می​دانند سوار خواهند بود، باز هزار فامیل شکل خواهد گرفت و باز ساواکی جدید مسوول سرکوب آزادی بیان می​شود.

وقتی نام پرویز ثابتی را جزو مشاوران رضا پهلوی می​بینید چه احساسی به شما دست می​دهد؟ فکر می​کنید ساختار اطلاعات فعلی تا چه حد بر پایه راه و چاهی بود که او به دست نشاندگانش آموخته بود؟کمی فکر کنید! آمریکا اگر هم دولت جدید بوجود بیاورد نخواهد گذاشت کسانی که متفاوت می​اندیشند زندگی راحتی داشته باشند.

نه قم خوبه نه کاشون....

چند نکته:
من و بقيه اعضا روز از پاسخ​گويی مستقيم در باره "روز"، بنا بر اساس​نامه آن منع شده​ايم، تنها سخنگوی روز می​تواند در مورد مسائل مربوط جواب بدهد. اگر سوالی داريد لطفا به editor@roozonline بفرستيد.

برخلاف نظر بعضی​ها، بشدت مايل به معرفی ماموران محترم و غير محترم هستم، و از دو سال پيش پس از دو تهديد جداگانه درخواست رسمی برای بررسی موارد مربوطه به پليس کانادا داده ام. در اوائل ۲۰۰۴ چند نفر مامور آر.سی.ام.پی مسوول تحقيق در مورد کسانی بوده​اند که ممکن است مرا تهديد کرده باشند.


به جهت کمی اطلاع بعضی از دوستان عجول که از ساز و کار شکار منتقدين در آمريکا مطلع نيستند بايد بگويم که اندکی مطالعه می​تواند برايشان موثر و مفيد باشد. بسياری از مقامات دولت بوش دقيقا راه انحرافی جماعت دهه ۵۰ را می​روند. در آن ماجرا تنها کسانی که متضرر شدند، هنرمندان آزاد و نويسندگان و کسانی بودند که بعدها معلوم شد قربانی تسويه حساب​های گروهی شده​اند.

اتفاقا صحبتی که با چند نفر از دوستان و بلاگرها در همين رابطه داشتم، از آنها خواسته​ام که خيلی محکم مقابل تمامی ادعاهای فرضی بايستند، و اگر فرد شاکی که به بعضی از جاهای مختلف ايميل زده جرات دارد، رسما به ميدان بيايد تا ببينيم حرف حسابش چيست.

اگر ايشان می​خواهند پشت اسم "حقوق بشر" پنهان شوند و حقوق بقيه را نقض کنند، دو قدم تشريف بياورند تورنتو با هم علنا و در مقابل همه صحبت کنيم. اسمش را بگذاريد مناظره يا هر چيز ديگر، تا سيه روی شود هر که درو غش باشد.
Thursday, March 30, 2006
دروغ​های واقعی يا واقعيت​های دروغ
اولا من وقتی از بيشتر از يک منبع چيزی را بشنوم در موردش حساس می​شوم. در مورد مساله اخير از چند مرکز در مورد انتقال اطلاعات عليه تعدادی از از ايرانی​ها با بردن نام مشخص و وبلاگ آنها توسط آقای دکتر...مطلع شده​ام. ايشان به تعدادی از بلاگرهای داخل ايران از جمله الپر و علی معظمی هم اشاره کرده است.

بعد از ماجرای بی​اعتبار شدن مجموعه... به خاطر سو استفاده از عنوان سازمان ملل برای برگزاری کارگاه آموزشی در دوبی، باید دید نظر کسانی چون عماد باقی و بازجویی شدگان در تهران چگونه است؟

مساله اين است که اگر کسانی مخالف روش ايشان باشند، حتما عامل رژيم هستند. دقيقا روش سناتور جوزف مک​کارتی...

گسترش دموکراسی از طريق حذف منتقدين!

در ضمن آيا عوامل سابق جمهوری اسلامی که آنها را به عنوان چلبی​های جديد داريد معرفی می​کنيد کاملا سالم هستند؟ خیلی از روزنامه​نگاران مستقل هیچگاه به آنان اعتماد نکردند، منتهی مورد اعتماد شما شده اند...جل​الخالق...

مطمئنا شما برای جذب پول دست به هر کاری خواهيد زد. دموکراسی و حقوق بشر تنها بهانه​ای برای درآمد بيشتر است. ايران به اندازه کافی از کاسب​کاران ضربه خورده. لطفا حواس​تان باشد وقتی به جاهای مختلف ايميل می​فرستيد دست ما نرسانند......
شايعات باحال
چنين حکايت می​کنند که گروهی از ماتحت سوختگان مقيم واشنگتن اسامی بعضی از وبلاگ​نويسان منتقد سياست​های بوش را به سازمان​هايی داده​اند...فرنگوپليس هم قرار است مورد مصاحبه اف​.بی.آی قرار بگيرد. اگر شنيديد که بعضی از دانشجويان ايرانی ساکن آمريکا که منتقد موسسات خاصی بوده​اند تصادفا تحت بازجويی قرار گرفتند و همکار جمهوری اسلامی معرفی شدند، تعجب نکنيد...

بنا به شنيده​های فوضول​باشی کليه کسانی که منتقد پروژه​های ۸۵ ميليون دلاری گسترش دموکراسی در ایران و ۳۰۰ ميليون دلاری خاور ميانه و ...هستند همکاران تهران ناميده شده​اند.

از طرف ديگر اگر شنيديد که تعدادی از وبلاگرها عامل عدم رويکرد ۷۰ ميليون ايرانی به اين عزيزان طرفدار رفراندوم شده​اند هم تعجب نکنيد!

از الان همکاری سازمان​های طرفدار حقوق بشر را با سازمان​های اطلاعاتی آمريکا برای سرکوب منتقدين تبريک عرض می​کنم آقای دکتر...
بگذار ما را شيدائيان و علم‌داران ِ گنجي بخوانند، ف. م. سخن
وبلاگ ف. م. سخن

قهرمانان در همه جاي دنيا محبوب اند؛ آنها انسان‌هايي استثنايي هستند که در ورزش و در دانش و در اجتماع سرآمدند و برتر از مردم عادي ظاهر مي شوند. جامعه ي بدون قهرمان جامعه اي مرده و بي هدف است و اگر دستگاه هاي حکومتي بخواهند به ضرب تبليغ و تحميل، قهرمان زدائي کنند قطعا حاصلي نخواهند برد.
مردم قهرمانان را دوست دارند و به آن‌ها احترام مي گذارند. در ميادين ورزشي، در مسابقات علمي، در مبارزات اجتماعي، قهرمانان با رنج و سختي به اوج مي رسند و احترام مردم را به دست مي آورند. صدها هزار نفر در ميادين ورزشي و در مسابقات علمي و در مبارزات اجتماعي چشم به قهرمانان خود مي دوزند و آن‌ها را الگوي حرکت و پيشرفت آتي خود مي کنند.


در عرصه ي اجتماع و سياست هم، قهرمانان انگشت شمارند. از ميان ميليون ها جمعيت روي زمين يک نفر مي تواند امام حسين شود؛ يک نفر مي تواند نلسون ماندلا شود؛ يک نفر مي تواند آندره اي ديميتريويچ زاخارف شود؛ يک نفر مي تواند اکبر گنجي شود. اينها زنان و مردان بزرگي هستند که ميليون‌ها آزاده ي جهان با عزت و احترام از آن‌ها ياد مي کنند و بر آن‌چه کرده اند و مي کنند ارج مي نهند.

جامعه ي بدون قهرمان پيشرفتي نخواهد داشت. قهرمان زدائي و ضديت با الگوها نتيجه اي جز رخوت و سکون و بي اعتنائي نخواهد داشت. طرفداران وضع موجود با مسخره کردن واژه هايي چون قهرمان و قهرماني قصد دارند الگوهاي اجتماعي را بي اثر کنند.


گنجي امروز مظهر پايداري در مقابل ظلم است. کسي است که بدون دعوت به خشونت، و فقط با فکر و کلمه و جسم و جان خود به مبارزه با جور و استبداد برخاسته است. او به خاطر افکار و نوشته هايش شش سال حبس را تحمل کرده. او براي به دست آوردن حق برابر با ساير زندانيان، دست به اعتصاب غذا زده و ماه ها انفرادي کشيده. او از حق گفتن و نوشتن محروم شده. بر بالاي سر او شمشير تيز و بُرنده پرونده هاي بعدي همچنان آويزان است تا به محض بيان کلمه اي اضافي دوباره روانه ي زندان‌ش کنند. آيا چنين شخصي شايسته ي تقدير و احترام نيست؟ آيا به صرف اين که ممکن است گنجي ِ فردا شبيه گنجي ِ امروز نباشد، يا نقد و ايرادي بر نظرات امروز و فردايش وارد شود نبايد پايداري و همت اش را ارج نهاد و توشه اي اخلاقي براي پايداري و مقاومت از آن گرفت؟ آيا تحسين کنندگان چنين مردي را بايد شيدائيان و علم‌داران و قهرمان سازان و قهرمان پروران خواند و بر آن ها طعن زد؟
آن‌چه مسلم است تاريخ ايران به امثال گنجي ها، به امثال عبادي ها، به امثال زرافشان ها و به امثال صدها زن و مرد آزاده اي که به جور و به استبداد، با صدايي بلند و رسا، و با کلماتي شمرده و مفهوم، "نه" مي گويند به عنوان الگو نياز دارد. بگذار ما را شيدائيان و علم‌داران و قهرمان سازان و قهرمان پروران بخوانند. بگذار ما را با اين الفاظ تحقير نمايند. چه باک! تاريخ با قهرمانانش حرف آخر را خواهد زد.


Tuesday, March 28, 2006
دارم از خستگی می‌میرم
دیشب از ۱۰ و نیم تا هشت صبح بدون استراحت کار کردم. دو بار هم وسط خواب سیستم هشدار دهنده ساختمان آژیری کشید که آن سرش ناپیدا. آخرش هم معلوم شده کرم ریختن تعمیر کاران بوده است.

بخشی از اولین مقاله ای که رویش کار می‌کردم تمام شد و تنها یک چهارم پایانی‌اش مانده.

مقاله دوم هم نصف‌اش تمام شده و همکار ترکیه‌ام که باید نیم دیگر کار را کامل کند انگار یادش رفته که تا ۴ روز دیگر بیشتر وقت نداریم. یک مقاله ۲۴۰۰ کلمه‌ای.

از همه اینها بدتر یک همکار کاریکاتوریست محافظه‌کار آمریکایی که متخصص تیغ زدن جمهوری‌خواهان است چهار تا ایمیل زده که برای طرح وزارت خارجه آمریکا برای دموکراتیزه کردن خاور میانه پروژه تعریف کنم. من هم در جواب به زبان انگلیسی مفهوم زرشک را ترجمه کردم. انگار در گوش طرف یاسین خوانده ام. وقتی به او می‌گویم که به این کار اعتقاد ندارم و اصلا آنرا به نفع رشد دموکراسی در خاور میانه نمی‌دانم و بشدت هم مخالفش هستم، شوکه می‌شود! جالب است که بعضی از همکاران آمریکایی‌اش هم مسخره‌اش کرده اند.اگر ماجرا عمومی شد، لینک را در وبلاگم می‌گذارم!

الان هم اگر دیگر صدای آژیر در نیاید می‌خواهم دو ساعت بخوابم!!!
Monday, March 27, 2006
و اما يک کامنت
نيما نيليان عزيز کامنتی گذاشته که فکر می​کنم بد نيست به آن توجه کرد:

"در ضمن آیدین آغداشلو در بین دانشجوهای هنرها هیچ جایی نداره عزیز جان! ..."

راستش نيما جان به عنوان کسی که برای آيدين و هنرش احترام قائلم، نظر مردم تعيين کننده مسير فکری من نيست. من به عنوان کسی که طراحی​ام خوب نيست و احتياج به يادگيری مدام دارم، از خدايم بود فرصتی می​داشتم تا نزد آيدين طراحی بياموزم، ولی زندگی پر مشغله من نمی​گذاشت. به کارهای آيدين که نگاه کني، به تصويرسازی​هايش به نوشته​های او و ...شايد نوعی پختگی ببينی که بهتر است به آن بيشتر توجه کنی.

من ثمره آموزه​های آيدين را روی بعضی از همکاران کاريکاتوريستم ديده​ام، و احتمالا من و تو اگر چنين شانسی داشتيم اينقدر طراحی​مان ضعيف از آب در نمی​آمد. البته من ادعای هنری ندارم و روزنامه​نگاری هستم که از کاريکاتور برای بيان افکارم استفاده می​کنم، ولی فکر می​کنم تو که طالب هنری می​توانی هنوز بهره​های فراوانی ببری.

از بخش ديگر نظر نيما در باره کشيدن کاريکاتور من بشدت استقبال می​کنم، چون حد اقل دل خيلی​ها خنک خواهد شد!
تفریح
من زیر بار حرف کسانی که می‌گویند نقد باید همیشه جدی باشد نمی‌روم! خودتان را هم بکشید، طنز صورتی دیگر است که توجه را به روش خودش جلب می‌کند، حتی هجو هم نگاهی شوخ طبعانه دارد، منتهی پدر طرف را بدجوری در می‌آورد، که سعی کرده‌ام کمتر به سراغش بروم.

در مورد داریوش سجادی عزیز باید بگویم که برخلاف تصور بعضی از دوستان، برایش احترام قائلم، و تا دلتان بخواهد با همدیگر در مکاتباتمان کشتی گرفته‌ایم، زمانی باورم نمی‌شد که بتوانم از او خوشم هم بیاید، ولی واقعا موجودی دوست‌داشتنی است، حتی اگر بخواهد خودش را "مازوخیست" بنامد. او هم مثل هودر بسیار موجود جذابی است، و خودتان می‌دانید که من چقدر این موجودات جذاب را ارج می‌نهم!

فقط مانده‌ام داریوش عزیز مشکلش با اکبر است یا مدعیان طرفداری از اکبر؟

نکته بعدی اینکه آیا می‌داند ادعایی که در باره ۱۷ میلیون رای دهنده مخلص کرده که ارادت‌ورز می‌نمایدشان، اندکی با توجه رسانه‌ای که در آن کار می‌کند، متملقانه به نظر نمی‌آید؟ راستش نمی‌خواهم خیلی وارد ظاهر جدی منتقدانه بشوم، و ترجیح می‌دهم کاری را که بهتر بلدم انجام دهم، به همین دلیل چه داریوش گرامی "کرسی‌شعر"ورزانه پیش برود یا دوستی دیگر، بدم نمی‌آید اندکی تفریح کنم.
سخنان استاد معظم داریوش سجادی را از دست ندهیدها
حضرت داریوش سجادی که از نخبگان مطبوعاتی بوده است که تا قبل از خروجش از کشور اکثر روزنامه‌نگاران کشور او را به خوبی می‌شناخته‌اند(راستش این را خودش می‌گوید، من بی‌تقصیرم) در حال حاضر به عنوان نماد "همای زحمت"(۱) دارد می درخشد!

البته داریوش عزیز و لذیذ در میان گل‌واژه‌هایش حرف‌های راست و درست هم پیدا می‌شودها...

باباجان، می‌خواهی برای اکبر "فکت" بیاوری یا بگویی "من آنم که رستم بود پهلوان"؟

عزیزجان! به اندازه خودت قبولت داریم، یک کمی زیادی دور برنداشته‌ای؟ یواش یواش داری مرا یاد "هودر" می اندازی‌ها...شیطونه می‌گه یه وبلاگ هم واسه تو راه بندازم داریوش‌جان!

آخر سر داریوش عزیز، لطفا این را برای ما ترجمه کن:


اگر تسامحاً همه شرکت نکردگان در انتخابات رياست جمهوری اخير را به احتساب لبيک گويان به فراخوان تحريم انتخاباتت بگذاريم، باز بالغ بر 25 ميليون نفر در انتخابات شرکت کردند و بيش از 17 ميليون نفراز ايشان صادقانه و صميمانه با رای خود به رئيس جمهور فعلی با صدائی بلند خود را از ارادت ورزان به رهبری کشور معرفی کردند.


داداش، کرسی شعر هم حدی داره!


(۱) - با همای رحمت اشتباه گرفته نشود
Sunday, March 26, 2006
تمرین‌های لاریجانی قبل از مذاکره با آمریکایی‌ها
Saturday, March 25, 2006
tabestane84.jpg

سالی که نکوست، از بهارش پيداست، و تابستان ۸۴ آنقدر بد بود که خيلی​ها می​خواستند از دست احمدی​نژاد به هاشمی
رفسنجانی پناه ببرند!

دکتر معين طفلکی هم که از همه مانده و رانده سرگيجه گرفته بود...کروبی هم که معتقد بود آرای​اش را کش رفته​اند به همه جا معترض...تهديد کرد که از مجمع روحانيون کنار خواهد کشيد. سردار ذوالقدر هم راز معجزه انتخاب را به نحوی بيان کرد.
...


ظهور از جمکران

به کسانی که مخالف فرهنگ ظهور از جمکران بودند، ثابت شد که حد اقل حجتيه و احمدی​نژاد از آنجا که می​توانند ظهور کنند!
Jamkaran.jpg


جانشين

janeshin.jpg

رياست جمهوری چيزی بود در قامت احمدی​نژاد و بس!
Raees jomhur.jpg


گروگان​گير

تا احمدی​نژاد به قدرت رسيد و هوس سفر به سازمان ملل به سرش زد، آمريکايی​ها صدايشان در آمد که طرف جزو گروگان​گيرها بوده است...
gerogangiri.jpg

بخشنامه منع شکنجه

يکی از بزرگ​ترين فوايد تابستان ۸۴، زنده شدن بحث بخشنامه منع شکنجه بود. ناظران معتقد بودند که اگر در قانون شکنجه منع شده است، صدور بخشنامه چه لزومی دارد؟ ظاهرا هنوز هم به بخشنامه​های بيشتری احتياج هست!
bakhshnameweb8zv.jpg

دکتر معين

دکتر معين هم که البته روزگار خوشی نداشت...
shekaste moin.jpg

نفت بر سر سفره مردم...

احمدی​نژاد مرد عمل است ديگر...
naft.jpg

شورای عالی آب​نبات ملی

لاريجانی هم که رای چندانی نياورده بود، و نمی​دانستند با او چه کار کنند، به علت علاقه بسيار به واردات آب​نبات بوسيله حسن روحاني، مسوول شورای عالی امنيت ملی شد! وی در طول تبليغات انتخاباتی گفته بود که گروه مذاکره کننده با اروپايی​ها به آنها مرواريد داده و به جايش آب​نبات تحويل گرفته است...
shoraye amniate melli11.jpg

انتخاب وزرا

وقتی اسامی وزرای پيشنهادی کشور، اطلاعات و کيهان(ارشاد سابق) اعلام شد، موجی از شور و شادی جامعه نويسندگان و هنرمندان را چنان در بر گرفت که اکثرا وصيت​نامه​های خودشان را تقديم خانواده​های خود کردند. عده​ای هم از ترس "هويت​سازی" سريع از خودشان فيلم گرفتند و به خارج از کشور فرستادند تا در صورت دستگيری و مصاحبه اجباري، بقيه بفهمند که ماجرا از چه قرار بوده است.
ghate-eye honarmandan va nevisandegan.jpg


هاله تقدس

و بالاخره احمدی​نژاد به سفر فرنگ رفت...او به همراه عده قليلی(به اضافه ۲۰۰-۳۰۰ نفر) راهی نيويورک شد. در راه نيويورک اتفاق خاصی افتاد که منجر به ايجاد هاله تقدس بالای سر محمود شد...
Safae be New York.jpg

بت‌پرستی مدرن-۲
از جمله مسائل دردناک برای کسانی که آرزوی بازگشت صلح و صفا به ایران را دارند، انتقاد از مدعیانی است که زود در باغ سبز نشان می‌دهند . وقتی جماعت ماجرای "رفراندوم" را مطرح کردند، هر کسی به آن گیری داد مرتجع و ضد آزادی معرفی شد. چرا؟

من مانده ام گروه هشت نفره برپایه کدام استدلال می توانست "رفراندوم" را به جمهوری اسلامی تحمیل کند؟ اصل حاکمیت بر پایه انتخاب و نظر عمومی بسیار مقدس است، ولی ابزارش چیست؟ چه راهی را پیش روی مردم می‌گذارند؟ چه تحلیل و راهبردی دارند؟ تنها پیشنهاد احتمالی آن گروه که الان بخشی‌ از آنان حقوق بگیر مرکز مورد بحث در دانشگاه ییل هستند، استفاده از نفوذ ایالات متحده آمریکاست. منتهی به چه قیمتی؟

اگر مثلا به یکی دو نفر از آن گروه گیر بدهی و همه شاکی باشند که چرا سر به سر طرف گذاشته‌ای، می‌توان پرسید که وقتی آن موجود محترم نمی‌تواند از پس یک یک آواره بر آید، چگونه می‌خواهد سیستم حکومتی که مستحکم‌تر از باور خیلی از ماهاست را به لرزه در آورد؟
***
خاتمی وقتی بت‌ شد، شکست. وقتی جوانان آزادی خواه تمام امیدشان را در او می‌دیدند، که انسانی معمولی بود ولی در مدح‌اش گلوی خود را پاره می‌کردند، اصلاحات به بن بست رسید. خاتمی یک نمونه است. همه ما استعداد این بلیه را داریم! و اگر بادمان کنند، نمی‌خواهیم حجم‌مان کاسته شود، فقط نمی دانیم که روزی این حجم مصنوعی ما را دچار چه دردسری خواهد کرد!
بت‌پرستی مدرن-۱
ماجرای دعوای امید و نازلی و نگاه بعضی‌ها به ماجرا خیلی جالب است. خوب باید دنبالش کرد.

چیزی که برای من محل تامل است، نگاه بت‌پرستانه بعضی‌هاست. من جانب احتیاط را گرفته‌ام و می‌گویم که نازلی گیرهایی که به میلانی داده برای من قابل درک نیست. به نکاتی اشاره می‌کند که باید برایش توضیح بیشتری بدهد. وقتی می‌گوید بی بی‌سی مزخرفات میلانی را ترجمه کرده و ...بگوید بر چه پایه‌ای؟ وقتی ایراد تئوریک به کتاب معمای هویدا می‌گیرد و می گوید همه ایراد گرفته‌اند، نمونه بیاورد.

امیدهم فراتر از آنکه همکار و دوستم باشد، در مطلبش بیشتر یک روزنامه‌نگار است تا محقق آکادمیک، و باید دلایل قوی‌تری بیاورد. حتی توجیه او در دادن مقاله به یک نشریه دست راستی برای آنکه مسوولان ایران متوجه موضوع شوند چندان قابل هضم نیست.

مساله این است که آیا آدم در صفحه شخصی خودش نمی‌تواند آزادانه نظرش را بگوید؟ من که در این باره از هفت دولت آزادم. ولی عجیب است خواننده محترم می گوید تو حق نداری در باره میلانی اظهار نظر کنی! زرشک!

من هم لابد می توانم ادعا کنم که کسی حق ندارد در باره مطلب من اظهار نظر کند...این حرف‌ها چیست؟ بخش کامنت را گذاشته‌اند برای همین! هر کسی تا زمانی که از دایره بخصوصی عبور نکرده که می‌توان حیطه عرف و ادب هم نامیدش، می‌تواند در باره همه یز اظهار نظر کند! اگر کسی ظرفیت اظهار نظر ندارد، خب برود جای دیگری وقتش را تلف کند. مگر وبلاگ وسیله‌ای نبود که در بند گرفتاری‌های رسمی‌مان نباشیم؟

را تعارف بیخودی می‌کنیم؟ من بر خلاف گفته‌های نازلی، و توجیه‌هایش، وجود عباس میلانی را مغتنم می‌دانم.

میلانی را در ابعاد یک انسان ببینیم، نه بت! او هم باید نقد شود. اگر نقدی بی‌ربط باشد، کسی به آن توجه نخواهد کرد و اگر مربوط بود، بهتر است خود او پاسخ‌گویش باشد، نه آنکه امید یا دیگران بار پاسخ‌گویی را از دوش او بردارند.

بزرگ‌ترین اشکال ساختار پدرسالارانه درون ایران که ما ایرانی‌ها آنرا همراه خودمان به خارج از کشور آورده ایم، همین است که طاقت شنیدن نازک تر از گل به کسانی که دوست‌شان داریم را از ما گرفته اند. چه معنایی دارد؟

وقتی اولین جلسات کلاس‌های خانه کاریکاتور را می‌گذاشتم، از هنرآموزان می‌خواستم که طرحی کاریکاتوری از خود و اعضای خانواده‌شان بکشندٓ! کسانی که می‌توانستند از سد خودپسندی و پرستش نزدیک‌ترین افرادشان بگذرند اندک‌شمار بودند. چرا؟

انگاری ما نمی‌توانیم بت‌های ذهنی‌مان را کنار بزنیم. همه ما بت داریم...منتهی ادعای آزادگی‌مان فلان جای آسمان را پاره می‌کند...چرا؟
Friday, March 24, 2006
. گره را بايد خودمان باز کنيم، نه ديگران
الان داشتم مطلب اميد معماريان را می​خواندم. نکات جالبی داشت. مطلب سيبيل را هم خواندم، او هم اشاره​های خوبی کرده بود.

چند مساله به ذهنم رسيد که بد نيست مرور کنم.

من نوعی نگاه ميلانی را در بسياری از موارد می​پسندم. حتی اگر از دانشگاه هاوايی مدرک گرفته باشد، بايد چيزی سرش بشود که بتواند در ستنفورد درس بدهد. ميلانی را تنها دو بار ديده​ام ولی حد اقل درباره او سال​هاست که می​شنوم. بايد بگويم که بد نشنيده​ام. تا آنجا هم که می​دانم در قیاس با خیلی​ از متخٌصصان خاور شناس، حق مردم را نمی​خوارد.

ميلانی تا آنجا که من می​دانم مخالف جنگ است. حالا برايم جای بحث وجود دارد که همکاری او با مرکزی که گرداننده​اش طرفدار جنگ است چيست. بهتر است خودش پاسخ بگويد. حد اقل تا آنجا که اطلاع​ دارم کارهای ميلانی باعث بازجويی و ضرب و شتم کسی در ايران نشده است!

میلانی را معتدل​تر از این​ها یافته​ام، ولی بد نیست خود او هم که شنیده​ام از این حرف​ها رنجیده چند خطی بنویسد و حد اقل بر دانسته​های ما بیافزاید.

از طرف ديگر، اميد نيز نبايد از چند مطلب تند و تيز نازلی عصبانی شود. شايد نازلی خواسته باشد اميد محتاط​تر گام بردارد. با اين همه اميد هم شايد بتواند اين حرف​ها را پشت سر بگذارد و بيشتر تحقيق کند تا اينکه بخواهد پاسخگوی تصمیمات بقيه باشد...

مساله​ای که در اين چند روز ذهن مرا بشدت مشغول کرده، فراتر از اين دعواهای وبلاگی و وب​لاسی است. بنا به شنيده​ها، ايرانيان ساکن کاليفورنيا ميلياردها دلار ثروت دارند. چه عواملی باعث شده گروه​های محقق ايرانی و حتی فعالان سياسی نتوانند از کسری از اين سرمايه​ها بهره​مند باشند؟ چرا متمولين ايرانی آنقدر به جماعت صاحب​نظر بی​اعتمادند که به سختی حاضر به بخشش پول خرد خود می​شوند؟

اگر هزينه​های تحقيقاتی کارهای جامعه​شناسی و علوم سياسی و ... که بتواند به نفع آينده ايران باشد، يک هزارم سرمايه​های ادعا شده بدانيم، چرا نبايد اتفاق خاصی بيافتد؟

دلايل زيادی هست، ولی دلم می​خواهد بيشتر در باره​اش فکر کنم. گره را بايد خودمان باز کنيم، نه ديگران v
همينطوری
اول- از طريق سيبيل اين مطلب خواندنی را خواندم.

دوم- سيبيل بنا به دلايلی اين روزها اميد را نماينده مسلم همکاران ولايات متحده معرفی می​کند.

سوم- ماجرای گندکاری دبی به جاهای جالبی کشيده است. لطفا بدبخت بيچاره​های داخل ايران را به اسم کارگاه حقوق بشر سازمان ملل به دلارهای عزيز آلوده نکنيد، چون برای آن بيچاره​ها پرونده درست می​شود.

چهارم- اين چند روز مريضی، قدر خاله​جان را حسابی دانستم! آن روزها پشت سر هم سوپ بود که برايم می​رسيد. ديروز نای غذا درست کردن هم نبود.

پنجم- امشب و فردا شب بايد بنشينم دو تا مقاله بلند و بالا را تمام و کمال بنويسم. تحقيقات يکی تمام شده، ديگری هنوز نصفه کاره
است.

ششم- از حکم دادگاه هم مطلع هستم، ولی بنا به محدوديت قانونی فعلا چيزی نخواهم نوشت. مطلبی در این باره نوشته​ام که بعد از پایان دوران ... در وبلاگ خواهم آورد. البته جای نگرانی هم نیست.

هفتم- از هفته آينده به اميد خدا باز هم تبديل به دراکولای شب​زنده​دار خبرگزاری خواهم شد!

هشتم- امروز رفته بودم در يک ساعت زنگ تفريح کار خريد کنم، يکی از برو بکس باحال را دیدیم و با هم ناهار خورديم. يک کمی هم زيادی خوردم...اين هيکل خرج داره ديگه!

نهم- ادپتور لپ​تاپم به کلی سوخت. در نتيجه نمی​توانم خوابيده مطلب بنويسم!
Thursday, March 23, 2006
گزارش نيمچه مستند از زير گنبد کبود
آقای نمی​دانم ...نيک​آهنگ، آيدين آغداشلو و فيروزه آغداشلو





با کامبوزيا پرتوی








با محمود معراجی و نقاشی​اش




وقتی بعد از مدت​ها زحمت، دل ستاره دلزنده را شکستند. اينجا آيدا دارد به او دلداری می​دهد...چقدر دل دل شد
اصلاح​طلب حکومتي، اصلاح​طلب غير حکومتی
رضا نصری عزيز برايم نوشته:

"این لفظ اصلاح طلب "حکومتی" که مرتب به کار می بری اصولا
یعنی چه؟
اصلاً از کجا وارد ادبیات سیاسی ایران شده ؟ (و صرفاً ایران، چون من در هیچ جای دیگه چنین اصطلاحی نشنیدم و نخواندم)

کجای دنیا سراغ داری که پروژه ی اصلاح طلبانه ای بدون حضور عده ای در دل حکومت دنبال شده باشه؟

اصلاً اصلاح طلب "غیر حکومتی" تعریفش چیه؟ یعنی هر شهروندی که طرفدار تغییر مثبت و اصلاح وضع موجود باشه؟ یا یعنی سمپات و طرفدار پروژه اصلاحاتی که عده ای از درون حکومت دنبال می کنند؟

به نظر تو کدام تعریف درسته؟

به نظر من بعضی از این اصطلاحاتی که بدون اینکه پایه علمی و اصولی داشته باشند ورد زبان ها شدند، بیش از هر چیزی بی خودی به یک امر مثیب بار منفی می بخشند و عده ای رو هم این وسط گمراه می کنند..."

اصلا بحث را پيچيده نمی​کنم. کسی که جزوی از ساختار حکومت است، حکومتی است! و کسانی که به خاطر او و يا حمايت​هايش توانسته اند پله​های ترقی را به سرعت طی کنند هم حکومتی خواهند بود. شما نمی​توانيد موسوی​خوئينی​ها و به تبع او جماعت مرکز تحقيقات استراتژيک را غير حکومتی بدانيد.

نکته ديگر، که البته جای بحث فراوانی هم دارد، نيت سنجی اين گروه است. آيا هدف مقدس آنان بهتر شدن وضع مردم بود يا بازگشت به قدرت با رنگ و بويی ديگر؟ می​توان گفت که همين تغيير مختصر هم به نفع مردم بوده که اصلا با آن مخالف نيستم، ولی مساله مورد نظر وجود تفاوت ميان کسانی است که می​خواهند جزو
حاکميت بمانند و بر طبق منطق آن رفتار کنند، يا کسانی که خارج از آن هستند و ممکن است حتی "خروج از حاکميت" کرده باشند.

دوست دارم عليرضا حقيقی که بر مبنای منطق قدرت مسائل را تحليل می​کند در اين باب نظر بدهد. آيا اصلاح​طلبان حکومتی با اصلاح​طلبان خارج از دايره حاکميت يکی بودند؟ هزينه​ای که دو طرف پرداختند چقدر بود؟
بالاخره اينترنت به خانه ما آمد
امروز به خاطر مريضی افتاده بودم خانه، خوشبختانه همين امروز هم آمدند و کامپيوتر دل​مرده ما را به شبکه عنکبوتی وصل کردند.
نمايشگاه کاريکاتور افشين سبوکی- ايندياناپوليس
Wednesday, March 22, 2006
وبلاگ، کارخانه مفهوم سازی - سيبستان
بند يکم:

توی سر وبلاگ نزنيم ديدخود را عوض کنيم: وبلاگ امروز می‌دانيم که آن رسانه انقلابی که فکر می‌کرديم نيست. همه چيز را زيرورو نمی‌کند. اما وقتی می‌بينيم از آنچه توقع می‌کرده ايم وبلاگ نااميدمان کرده است به نظر من مضحک است که به سر وبلاگ بزنيم و وبلاگ‌نويسان، يا اظهار نااميدی کنيم و بگوييم شايد در آينده دور وبلاگ اميد ما را برآورده سازد! راه ساده‌تر و انسانی‌تر و البته منطقی‌تر اين است که ديدمان و دستگاه نظری را عوض کنيم يا دقيق‌تر: تصحيح کنيم و در آن بسته به شرايط و چگونگی‌های مکشوف‌شده وبلاگ متناسب‌سازی کنيم. همه چيز که ايدئولوژی نيست نتوان به آن دست زد!

ادامه
مذاکره با آمريکا
يکی از بدبختی​های جناح​های سياسی داخل ايران اين است که به هيچ وجه نمی​توانند مذاکره طرف مقابل را با آمريکا قبول کنند. اگر اصلاح​طلبان حکومتی موقعيتی بدست می​آوردند، راست​سنتی و غير سنتی صدايش در می​آمد.

حالا می​توان تصور کرد که جناح خارج شده از قدرت چه حالی دارد...

چنان سرماي بدی خورده​ام که مپرس
این هوای مسخره تورنتو هم حال آدم را بدجوری می​گیرد. در تمام طول زمستان سرما نخوری، آنوقت این اول بهاری با یک باد یخ دمار از روزگارت در آید! يرده​شوی این شربت تلخ "باکلیز" را ببرند که فقط طعم و بوی آمونیاک می​دهد.

حالا آمده​ام سر کار تا ببینیم حالمان خوب می​شود یا نه...

این هم از عید ما.
Tuesday, March 21, 2006
يک هفته استراحت وبلاگی!
اين يک هفته که شيفت روز کار می​کنم، فرضت چندانی برای وبلاگ نويسی نخواهم داشت، که استراحتی برای دو طرف خواهد بود!!!
استقبال کم نظير از جشنواره نوروزی تورنتو - زير گنبد کبود - BBC
مرکز "هار بر فرونت" در تورنتو شايد به ندرت چنين جمعيتی را در يک روز به خود ديده بود. سالن هايی که گنجايش دو هزار نفر بيشتر را نداشتند، روز هفدهم مارس در اولين روز جشنواره نوروزی ايرانيان ۱۵ هزار نفر را ميزبان بودند.

Monday, March 20, 2006
عيد شما مبارک، دمب شما سه چارک
فرارسيدن اين ععد سعيد باستانی و ضد انقلاب را به شما و خانواده و دوست دختر و دوست پسر و همسايه و ... شما تبريک می​گويم.
Sunday, March 19, 2006
تعريفی که شرمنده​ام کرد
پريشب استاد بزرگ نقاشی و تصويرسازی معاصر ايران، آيدين آغداشلو هم در افتتاحيه نمايشگاه زير گنبد کبود حاضر بود.

گفت که همه کاريکاتورهايم را دنبال می​کند. راستش چنان عرق شرمی بر پيشانی​ام نشست که حد ندارد! آن طراحی​های مزخرف مرا چطوری تحمل می کند؟ آن هم هر روز! در جوانی آرزويم بود که بتوانم شاگردش بشوم ولی نشد. گفت خوب همه جا را به هم می​زنی! این البته از نظر من تعییف بسیار خوبی است!!!


می​گفت که چرا اينقدر عصبانی هستم؟ چرا بعضی از طرح​هايم اينقدر خشونت​بار است؟ راست می​گويد. البته بايد بگويم که بخشی از آن مربوط به شخصيت تندخوی من است...چه​کارش کنم؟
يک پيشنهاد
تورنتو مرکز خوبی برای بحث در باره مسائل سياسی است. فکر می​کنم برگزاری يک ميز گرد با حضور افرادی که دنبال حمايت آمريکا برای اهداف سياسی​شان هستند و همينطور منتقدين​شان کار مناسبی باشد. دانشگاه تورنتو مکان مناسبی است، نه؟

مثلا رامين احمدي، علی سجادي، آذر نفيسي، مهرانگیز کار، خواهران برومند، سازگارا و عطری بيايند اينجا حرف​شان را بزنند، دانشجويان و منتقدين هم يک طرف بنشينند. فکر می​کنم يکی دو نفر از ايران هم بتوانند بيايند...

به جای اينکه فضا را زيادی مشوش کنيم، بهتر است هر کسی بگويد چه در چنته دارد، ديدگاه​ها و اهداف هم آسيب​شناسی شود. اشکالی دارد؟
گلاب به رويتان
ديروز بعد از ظهر گلاب به رويتان حالم به هم خورد، و نتوانستم به نمايشگاه و فستيوال زير گنبد کبود سر بزنم. يک جور مسموميت نسبتا شديد بود. وای که چه دلدردی کشيدم. از ترس تهوع مجبور شدم کافی​نت را ترک کنم و تا چند ساعت از درد به خودم در خانه بپيچم. آخرين باری که چنين دلدردی داشتم سال دوم دبيرستان بود.

ديشب خوشبختانه از ديدن کنسرت شجريان محروم شدم.

آخر شب پسرخاله​ام آمد پيشم و رفتيم فيلمV for Vendetta ديديم. اگر دست​تان رسيد حتما ببينيدش!
همه فصل​ها با هم برابرند، ولی برخی برابر​ترند!

bahar_logo.jpg



بهار ۱۳۸۴ يکی از طولانی​ترين فصل​های تاريخ ايران است که به خيلی​ها بد گذشت. اول از همه به محمد علی نجفی که می​گفتند کانديدای مشترک کارگزاران و مشارکت می​توانست باشد ولی احساس نياز کرمانی​ها به هاشمی او را هنوز مطرح نشده حذف کرد.

مشارکتی​ها هم که مانده بودند کدام کانديدا را معرفی کنند که رد صلاحيت نشود، بعد از کلی گرفتن جواب رد از سوی ميرحسين موسوي، دست به دامان دکتر معين شدند که اکثريت مردم هم او را نمی​شناختند.

در جناح راست هم دعوا بود، همه می​خواستند منتخب بيت باشند، و برای شناخت فرد اصلح فقط دست به اسلحه نشدند. شورای هماهنگی از ميان نامزدهای پنج​گانه لاريجانی را برگزيد، ولی دعوا به جاهای باريک کشيد. ولايتی که به نفع هاشمی کنار کشيده بود، توکلی هم کنار رفت...

مرد تنها

اکبر گنجی می​خواست از زندان آزاد شود، و اميدوار بود در آخرين روزهای خاتمی اتفاق مثبتی بيافتد. خيلی​ها هم که دوست داشتند اکبر از آنها طرفداری کند فضا را حسابی شلوغ کردند...ولی اکبر سر حرف خودش ايستاد و رای نداد...و دوباره راهی زندان شد
ganji_rayeslahtalaban.jpg

هاشمی دموکرات می​شود

ستاد هاشمی که از روز اول زيراب نجفی را زده بود، برای اعلام کانديداتوری رسمی او اين دست و آن دست می​کرد. هاشمی هم با دست پس می​زد با پا پيش می​کشيد. احساس مسووليت شديد هاشمی رفسنجانی نهايتا باعث شد بگويد که مجبور است داروی تلخ انتخابات را سر بکشد.
هاشمی این کار را صرفا برای نجات مردم​سالاری کرد...ما هم باور کردیم
hashemi_daroye_talkh.jpg

فائزه هاشمی که بعد از خروج از مجلس به خاطر "بابا" از سياست کنار کشيده بود تا حدی به ميدان آمد، البته با احتياط بيشتر.
hashemi_faeze.jpg

نهايتا کار نامزد بازی به آنجا کشيد که هاشمی رفسنجانی بخواهد ارباب حلقه​ها شود.
hashemi_namzadi.jpg

آچار فرانسه

يکی از نکات بامزه انتخابات مطرح شدن تخصص​های ويژه کانديداها بود. از جمله خلبانی سرداردکتر قاليباف پليس!
havapeyma.jpg

رای بالای ۱۸ سال

کروبی هم با تبليغات جالب دادن حقوق ۵۰ هزارتومانی به افراد بالای ۱۸ سال حسابی رای جمع کرد( البته قديم وقتی می​گفتند برای افراد بالای ۱۸ سال مربوط به امور ديگر می​شد!)
karrobi.jpg

اختتامیه برای خاتمی

سال ​ها پيش که خاتمی وزير ارشاد بود، به دکتر خاتمی معروف بود، تا آنکه قبل از دوم خرداد معلوم شد که هنوز دکتر نشده، ولی دانشگاه تهران بالاخره از خجالت رياست جمهوری در آمد و به او دکترای افتخاری داد.
khatami_dr.jpg

از اتفاقات بهار ۱۳۷۴ هم اين بود که پس از مرگ پاپ ژان پل دوم، خاتمی برای تشيع جنازه به رم رفت، تصادفا موشه کاتساو رئيس جمهوری اسرائيل هم همين کار را کرد. نکته ديگر اين بود که هر دو به فاصله سه چهار متر ايستاده بودن، و از آن بامزه تر يزدی بودن کاتساو بود..کاتساو ادعا کرد که با خاتمی دست داده و باهم چند کلمه ای صحبت کردند.
khatami_iraeel.jpg

سياست​های هسته​ای دولت خاتمی هم از نکات جالب آخرين روزهای او بود، بالاخره نمی​دانست چه موضعی بگيرد!
khatami_nuclear.jpg

در آخرين روزها محبت او به روزنامه​های تعطيل شده بسيار به چشم می​آمد.
khatami_rozname.jpg

پديده لاريجان

علی لاريجانی که سال​های سال با شاهکارهايش در تلويزيون انتظار داشت همه آرا برای او به صندوق سرازير شود وارد مبارزات شد. البته فکر می​کرد هم "هويت"، "چراغ" و "کنفرانس برلين" را به حساب خدمات او خواهند گذاشت...
larijani.jpg

وقتی لاريجانی به عنوان منتخب شورای هماهنگی انتخاب شد، به بعضی​ها خيلی بر خورد...
larijani_montakhab.jpg

مظلوم​ترين اصفهانی دنيا

وقتی دکتر معين در باره حکم حکومتی موضعی منفی گرفته بود، باورش نمی​شد که با حکم حکومتی صلاحيتش تاييد شود! اولش می​خواست زير بار نرود، ولی مجبورش کردند...
moeen.jpg

ظهور!!!

مهم ​ترین اتفاق سال در بهار اتفاق افتاد! پیش افتادن احمدی​نژاد از خیلی​ها در انتخابات مرحله اول بود. اتفاقی که خیلی​ها باورش نمی​کردند.
ahmadi_nejad_zohor.jpg

لینک

Saturday, March 18, 2006
سه نکته
اول - الان دوست خوبی با من تماس گرفت که موهايش را در آسياب سفيد نکرده است. گفت که اميدوار است اطرافيان با توجه به سختی بسياری که گنجی کشيده از او نخواهند تا مدتی وارد دعواهای سياسی شود. او حق مطلب را ادا کرده و از اين بيشتر چه می​توان از او خواست. کوچک​ترين حرکت گنجی می​تواند در حال حاضر باز همان آش و همان کاسه را برايش به ارمغان آورد و باز هم درد و رنج خانواده​اش.

دوم - قهرمان بزرگ دیگر اين ماجرا همسر گنجی است. شيرزنی که کوتاه نيامد. از همسرش در همه لحظات حمايت کرد و الگو شد. همسر گنجی نمونه زنی است که من در میان مدعیان فمینیسم ایرانی ندیده​ام. نه از زندانی بودن همسر سو استفاده کرد تا از فلان بنیاد و بهمان سازمان خارجی حقوق بگیرد و ...با همه سختی​ها ساخت و سوخت، در بسیاری از موارد او بود که تندتر از اکبر ابتکار عمل را در دست می​گرفت. یک زن.

سوم - لوث شدن مفهوم اصلاح​طلبی و دولتی شدن آن مانع از آن نمی​شود که اکبر را اصلاح​طلب نخوانم! او کسی است که خواستار بهتر شدن است، خواستار اصلاح است. نه مانند خاتمی و مشارکتی​ها راضی به وضع موجود برای دمی ماندن. من معيار اصلاح​طلبی را آن جماعت بيکار نمی​دانم. هرچند می​توان اکبر را راديکال هم ناميد و پيشرو، ولی هر چه کرد به اميد بهتر شدن بود.