انشا:
موقع سال تحویل برای چه کسی دعا میکنید؟
دعا برای آسید محمد و شرکا
من شب عید برای سید محمد خاتمی دعا میکنم که بیش از این اعتبارش را از دست ندهد. طفلکی این سیاتیک سید زده به مشاعرش و پاک از دست رفت سید اولاد پیغمبر.این سید ممد خاتمی ما، هر چه بیشتر میگذرد یادش میرود چرا حرفهایش بی اثرتر میشود.
یکی نیست برای این سید دوست داشتنی بگوید که عدم ایستادگی برای رای مردم نتیجهاش جز این نمیتوانست باشد، و حمایتش از هر گروهی حالا حالاها بی نتیجه خواهد بود.
این سید محمد عزیز احتمال علاوه بر کمردرد، آلزایمر هم گرفته، که فراموشش شده که منتخب مردم بود نه حاکمیت، و قرار بود از همان اول به مردم گزارش بدهد چه کسانی مقابل خواست ملت ایستادهاند و او چه کاری برای حفاظت رای مردم کرده.
انشالله در آینده سید محمد یادش باشد که قدر حامیانی مثل دانشجویان و روزنامهنگاران را بیشتر بداند.
شاید آن موقع، مردم به او اعتماد کنند و به نامزدهای مورد علاقهاش رای دادند.
من شب عیدی برای سید محمد علی ابطحی دعا میکنم که که روزی روزگاری همه وبلاگنویسهای دنیا تحت تاثیرش قرار بگیرند و به جناح مورد علاقهاش رای دهند.
من برای سازمان مجاهدین انقلاب و جبهه مشارکت و کارگزاران دعا میکنم که کاندیداهایشان رای بیاروند تا بلکه چند قرار داد بیشتر نصیبشان بشود طفلکیها، از وقتی این اصولگرایان آمدهاند، کلی از قراردادهای سد سازی و صنعتی و نفت از دستشان درآمده! اگر واقعا مردمسالاری دینی حاکم بود اینها نانشان آجر نمیشد.
من برای روزنامهنگاران ایرانی دعا میکنم که هیچگاه مجبور نباشند برای احزاب کار کنند تا بشوند تبلیغاتچی.
روزنامهنگاران ایرانی طفلکیها نمیدانند که روزنامهنگاری در دنیا به چه سمتی پیش میرود
دعا برای تحلیلگران سیاسی
من برای همه کسانی که امسال به حرف تحلیلگران سیاسی بسیار عاقل گوش کردند وعقلشان را سپردند دست اینا دعا میکنم که سال بعد به تحلیلگران بگویند که آنها باید عقلشان را بدهند دست مردم.
اصولا تحلیلگران ما خیلی خوب هستند و طفلکیها فقط میتوانند گذشته را پیشبینی کنند چون پیشبینیهای آیندهشان همهاش غلط از آب در میآید.
طفلکیها این پنج سال گذشته همهاش سه کردهاند و ضایع شدهاند، و فقط جان میدهند برای نوشتن قصههای جن و پری سیاسی قدیمی چون دیگر نیاز به پیشبینی ندارند.
من به طور کلی فکر میکنم که هر چه تحلیلگران میگویند، خلافش درست از آب در میآید و به همین دلیل همه حرفهایشان را با علاقه از تلویزیونهای خارجکی دنبال میکنم.
من این روزها همهاش به جان شبکههای تلویزیونی فارسی زبان که اینها را برای برنامههای خود دعوت میکنند تا بار کمیک برنامههای سیاسی زیاد شود خیلی دعا میکنم.
من دعا میکنم تحلیلگران سیاسی ما یک کمی پول گیرشان بیاید و بروند پیش روانکاو چون یک کسی را
لازم خواهند داشت که برای حرفهایشان سرتکان بدهد
دعا برای محمود احمدینژاد عزیز
از خداوند منان میخواهم حالا هر جا ایشان میرود ظهور صغرىٰ صورت میگیرد، هرجا میرود، دستش علاوه بر صغرىٰ، به زری هم برسد.
انشالله آن هاله گم شده هم خودش با پای خودش برگردد تا این همه هرسال منت آمریکایی ها را برای یک ویزا نکشد طفلکی.
دعا میکنم در مجلس آینده این علی لاریجانی هیچکاره شود تا محمود عزیز این همه که حالش پارسال گرفته شد، امسال گرفته نشود!
و دعا برای مردم
دعا میکنم کارهای بزرگ دست آدمهای کوچک نباشد و کارهای کوچک دست آدمهای بزرگ نباشد، که البته در ایران غیر ممکن است
Labels: حذفیات
Labels: دوربین-پر
Labels: گفتمان
Labels: گفتمان
سيد محمد خاتمی اعلام بازنشستگی کرد. تحليلگران معتقدند که وی عملا از سال ۱۳۷۸، بعد از ماجرای کوی دانشگاه و ناتوانی در به سرانجام رساندن پرونده قتلهای زنجیرهای و لوایح دوقلو ...بازنشسته بوده. اصلاحطلبان هم که قرار بود همیشه در حال تحول و اصلاح باشند، در خاتمی ترمز کردهاند و نتوانستهاند جانشینی برایش بیابند!
Labels: کلاغستون
Labels: گفتمان
Labels: گفتمان
Labels: گفتمان
Labels: مردودیها
Labels: اصلاحطلبان
Labels: حلقههای زنجیر
Labels: حلقههای زنجیر
Labels: حلقههای زنجیر
Labels: حلقههای زنجیر
وزیر سابق اقتصاد و دارایی بیسوادی اقتصادی ریاست جمهوری را در روز خداحافظی افشا کرد. دانش جعفری گفت احمدینژاد فاقد دانش لازم برای اداره یک نانوایی است، چه برسد به یک مملکت. تصادفا، آیتالله خمینی ۲۷ سال پیش چنین حرفی را در باره موتلفهایها زده بود که احتمال میرود ریشههای مشترک حجتیهای احمدینژاد و موتلفه مربوط به همین مساله باشد!
Labels: کلاغستون
Labels: ۲۰:۳۰
Labels: گرما
Labels: سلمان رشدی
برای پنج هزارمين پست نيکان
Labels: ۵۰۰۰
خدا آن روز را نياورد كه آقا نيكان ما بخواهد كسي را بچلاند... كسي نميداند كه او پيش از وبلاگنويسي و حتي پيش از ورود به وادي كاريكاتور، فعال عرصه مشت و مال بوده است. نيكان را تا پيش از آن كه در مشاركت و نوروز با او همكار شوم، از كاريكاتورهايش در نيمصفحه آخر مرحوم «هفتهنامه مهر» ميشناختم.
بايد اعتراف كنم كه هنوز هم كاريكاتورهايش را بسيار بيش از نوشتههايش دوست دارم. اشتباه نكنيد! نه اينكه او خوب نمينويسد، يعني اينكه بسيار خوبتر ميكشد.
در برخورد با نيكان بايد مراقب باشي كه وقتي عصباني است، چه در فضاي حقيقي و چه در فضاي مجازي دور و برش نَپِلِكي.
مدتي است كه بنده هم از مغضوبين ايشان هستم و مرا از فهرست دعاگويان و ملتزمان درگاهشان حذف كردهاند.
به هر حال نيكان جان!
«5هزار پُستِگي»ات مبارك! خدا روزي را نياورد كه 5هزار ساله شوي!
پناه فرهاد بهمن
بسم الله . کاریکاتوریست خارج نشین دنیای وبلاگستان فارسی ، از من چند خط مطلب خواسته . هرچه می پرسم ، نه موضوع می دهد و نه محور . چه کنم . سرآخر به این رسیدم که بگویم : نیک آهنگ فکر می کند که بدون ایدئولوژی زندگی کردن ، بهتر است. اما نمی داند که این ، خود یک ایدئولوژی است. و دوم اینکه بگویم : درد جامعه امروز جهانی ، دوری از صداقت است. و عدالت در سایه صداقت محقق می شود. ظهور است که سایه ای بر سر انسان برای ظهور عدالت در دنیای ظلم زده می شود. اللهم عجل لولیک الفرج امضاء : ابوذر منتظرالقائم - یک مهندس عاشق سپاه پاسداران
نوشتن قدرت عجیبی دارد. با نوشتن خیلی چیزهای ما رو می شود ، انگار نیمه عریان می شویم در برابر همدیگر.19
سالگی سن شور است و من همان موقع سر کلاس های تو می آمدم. تو جسور بودی و من گیج و خام. قهرمان بودی در نظرم.
الان چند سالی هست که وبلاگ می خوانم و دو سه تایی شان را هم خودم دارم. تو هم مثل خیلی ها در لیست گوگل ریدرم هستی. امروز می شناسمت. 29 سالمه ام و ده سال از آن روزهای جوانی و گیجی من گذشته. امروز می دانم که از همین نوشته هایت ، از خلال همه ی غرغرهای وبلاگی ات و دعواها و جفتک پرانی هایت ، شناخته امت. اگر نخوانده بودم ، اگر بزرگ نشده بودم امروز این حس دوستانه را به تو نداشتم. تو امروز آن موجود هیجان انگیز 19 سالگی ام نیستی ، نیک آهنگ کوثری هستی که گاهی خیلی از دستت حرص می خورم و گاهی پست هایت را نمی خوانم و ردشان می کنم. بعضی وقت ها هم کاریکاتورهایت را نقد می کنم وغر می زنم. گاهی هم نوشته ای در وبلاگت را چند بار خوانده ام و کاریکاتورهایت کلی هیجان زده ام کرده.
امروز خوشحالم که تو و همه ی دیگران و خودم می توانیم بنویسیم. نوشتن کار بسیار مهمی است هر چند درباره ی عادی ترین چیزها.
آذر
آذرستان
برای پست پنج هزارم نیک آهنگ
اردوان روزبه
ساعت از نیمه شب گذشته است. هوای نمدار شبانه، این بار تنگ آب یزرگی می نماید که گاهی در آن اکسیژن یافت می شود. پیاده راه گز می کنم. نمی خواهم با راننده تاکسی بر سر زدن تاکسی متر چانه بزنم. انگار ته مانده انرژی ام را برای همین کار مهم لازم دارم: قدم زدن در تب پر شرج بعد از نیمه شب. یاد داستان یک شهر احمد محمود می افتم. یاد زنی فربه و هوس انگیز که روزگار در بندری تف دیده جنوب می گذراند در شهر تبعید.
خیابان ها را گز می کنم. دلم را به صدای موسیقی ام پی تری ام خوش می کنم، اما چند دقیقه نمی کشد. صفحه نمایش می نویسد: Low Battery این یعنی چه آخر؟ آنهم در این اوضاع. ساعت به دو بعد از نیمه شب نزدیک شده. یعنی چند قدمی بیشتر راه ندارد. دخترک سر پیچ پاپیم می شود. نرخ را پایین می آورد. دامنش را بالاتر می زند. رد یک زخم بلند روی رانش حالم را می گیرد. بنا نبود امشب این حال باشم. گرمم می شود، در تنگ ماهی نفس کشیدن سخت تر می شود. قدم هایم را سریعتر بر می دارم. صدایی که از بیچ کلاب بیرون می زند گنگ تر از آن است که بفهمم چیست. اگرچه که من اساسن آهنگ ها را چندان هم خوب نمی شناسم. اما این یکی انگار از پشت دیوار شنیده می شود که بعضی فرکانس هایش به گوشت می رسد و بعضی نه و این جوری می شود که تو خمیره ای از صداهای بی ربط را می شنوی که بیشتر خرابت می کند.
از تبعید چه می دانی؟ ازهویت؟ از این که نمی فهمی داری تبدیل به چه می شوی. انگار شده ای یک موجود با پاهای بلند و پرهای کوتاه، با پوستی به زمختی خزنده و چشم هایی به درشتی جغد. با ولع می خواهی توک بزنی. برای خوردن یک تکه گوشت سفت، اما یادت می آید که مگر با توک هم می شود گوشت خورد آنهم توک یه پرنده کوچک. پس این پاهای زمخت چیست؟ انگاری هیچ چیزت بهم نمی آید.
آقا استیک من را کمی آبدار تر بیاورید... خانه استیک جای خوبی است. مثل خیلی جاهای دیگر. مثل محله فاحشه خانه ها. مثل کینک برگر و کی اف سی و هزار و یک جای دیگر برای غرق شدن. ساعت حالا هق هق دارد می کند. نه! این ساعت نیست این مال من است. او تیک تاک هم نمی کند، چون ساعت پشت دستم کامپیوتری است. دیگر از تیک تاک هم خبری نیست.
غربتی، پاپتی، عوضی، خارجی هر کوفت دیگری که می خواهی بگویی بگو...
آدمهایی را که موهایشان را بلند میکنند ستایش میکنم، آدمهایی را که کتاب مینویسند (تالیف میکنند) ستایش میکنم، آدمهایی را که پنج هزار تا پست مینویسند ستایش میکنم. پنج هزار تا یعنی خیلی! البته این آدمها را فقط در این زمینهها ستایش میکنم بقیه زمینههایشان قابل بحث است!
به مناسبت پنج هزارمین پست نیکاهنگ کوثر این عکس را به او تقدیم میکنم. این خود نیکان است از یک لحاظ دیگر!
Labels: ۵۰۰۰