«الان مشارکتي ها در موقعيتي هستند که راي ندارند. اگر مي خواهند راي جمع کنند، بايد حرف بزنند و سوال ها را جواب بدهند...» آق بهمن
در راستاي فرمايشات فوق، اينجانب ف.م.سخن به عنوان يک شهروند درجه سه، به سهم خود ده سوال کوچک و بي اهميت مطرح مي کنم که اميدوارم جناب آقاي دکتر معين بتوانند به آنها پاسخ صريح و روشن بدهند. اطمينان کامل دارم که پاسخ هاي جناب دکتر کار انتخاب ايشان – و يا احتمالا کار ِ خودشان - را يک سره خواهد کرد:فعاليتهاي هستهاي، به ويژه تدارك گسترده براي غنيسازي اورانيوم، بدون هماهنگي با آژانس بينالمللي انرژي هستهاي، ايران را در يك رويارويي با آژانس بينالمللي انرژي هستهاي، اتحاديه اروپا و ايالات متحده آمريكا قرار داده است. در حالي كه ايران بر ادامه غني سازي اورانيوم پا فشاري مي كند ، آمريكا بر توقف كامل فعاليتهاي هستهاي ايران تأكيد دارد. اتحاديه اروپا، برخلاف آمريكا، فعاليتهاي هستهاي در چارچوب مقررات ان.پي.تي را حق ايران ميداند و از آن دفاع ميكند، اما معتقد است كه ايران بايد غني سازي اورانيوم را متوقف سازد و از آن صرفنظر كند. دولت روسيه نيز از موضع اتحاديه اروپا حمايت ميكند و اعلام كرده است كه اگر ايران شرطهاي آژانس بينالمللي انرژي هستهاي را بپذيرد، نيروگاه بوشهر را در اواسط سال 1385 تكميل و راه اندازي خواهد كرد و سوخت آن را، در برابر تضمين ايران به برگرداندن زباله هستهاي به روسيه، تأمين خواهد نمود. اما ايران حاضر به پذيرش شروط آژانس بينالمللي و يا اتحاديه اروپا نيست. بايد برسي كرد كه ادامه اين وضعيت كشورمان را به كجا خواهدبرد؟
1. شواهد و قراين حاكي از آن است كه اگر ايران و اروپا باهم به توافق نرسند، پرونده ايران به شوراي امنيت سازمان ملل متحد ارجاع خواهد شد.دولتهاي عضو اتحاديه اروپا، بويژه برخي از اعضاي اصلي آن، مانند فرانسه و آلمان مايل نيستند كه از سياستهاي آمريكا دنبالهروي كنند. از سوي ديگر، آنها بارها اعلام كردهاند كه در مورد دستيابي ايران به سلاحهاي كشتار جمعي، از جمله سلاحهاي هستهاي، نقض حقوق بشر، حمايت از تروريسم و مخالفت با صلح خاورميانه، با آمريكا هم موضع هستند، اگر چه روشهاي آنان در برخورد با ايران متفاوت است. اتحاديه اروپا ترجيح ميدهد كه مسئله از طريق مذاكره با ايران حل و فصل شود. اما اگر ايران به توافق و تفاهم با اروپا دست نيابد و پرونده فعاليتهاي هستهاي ايران به شوراي امنيت ارجاع گردد، احتمال تصويب قطعنامه اي بر ضد ايران بسيار بالا خواهد بود. در آن صورت، چه پيامدهائي براي ايران خواهد داشت؟ مقامات دولت آمريكا بارها اعلام كردهاند كه در تقابل با ايران سه راهكار اساسي شامل ديپلماسي- سياسي، اقتصادي و نظامي مورد استفاده قرار خواهد گرفت. راهكاراول يعني ديپلماسي- سياسي مجموعه فعاليتهاي كنوني آمريكا عليه ايران را شامل ميشود. اگر اين راهكارها نتيجه ندهد و ايران و اتحاديه اروپا به توافق نرسند و پرونده ايران به شوراي امنيت ارجاع گردد، با توجه به قدرت و نفوذ آمريكا در شوراي امنيت، قطعنامهاي كه تامين كننده نظرات آمريكا باشد به تصويب خواهد رسيد. اين قطعنامه وسيله اجراي راهكار دوم سياست آمريكا ، يعني وارد كردن فشار اقتصادي با تحريم صدور نفت از ايران و ورود كالا به ايران فراهم خواهد كرد. همچنين در چارچوب اجراي قطعنامه احتمالي شوراي امنيت سازمان ملل متحد، راهكار سوم، يعني اجراي عمليات نظامي محدود،به كار گرفته خواهد شد. اين عمليات نه از نوعي كه در افغانستان يا عراق شاهدش بوديم، بلكه با تنوع و گستره محدود خواهد بود.
اما اجراي مفاد قطعنامه احتمالي عليه ايران پيامدهايي فراتر از فشارهاي اقتصادي نيزبراي كشورمان خواهد داشت. برخي از مقامات ايران وضعيت كره شمالي را كه عضو ان.پي.تي نيست و به رغم فشار آمريكا بمب هستهاي ساخته و واكنش آمريكا و جامعه جهاني در برابر آن چندان شديد نبوده است مثال مي زنند. ولي بايد توجه داشت كه اولا سياستها و برنامههاي كره شمالي بدترين فشار اقتصادي را بر مردم آن كشور تحميل كرده است، به گونهاي كه همه ساله هزاران كودك كرهاي به خاطر كمبود غذا و عدم دسترسي به دارو و بهداشت كافي ميميرند. كشوري با اين همه محروميتهاي اقتصادي چگونه ميتواند به هنگام بروز خطر، حتي با داشتن سلاح هستهاي ، از حيات ملي خود دفاع كند. ثانيا مقايسه ايران با كره شمالي مصداقي از قياس معالفارق است. كره شمالي با مشكلات قومي روبرو نيست. امكان و زمينههاي مانور و تحريكات سياسي در كره شمالي براي آمريكا وجود ندارد. علاوه بر اين، كره جنوبي، در چارچوب برنامه استراتژيك وحدت دو كره، با تشديد فشار بر كره شمالي مخالف است. ژاپن و چين نيز با كره جنوبي هم نظر و هماهنگ هستند. در حالي كه در شرايط كنوني منطقه خاورميانه و با توجه به موقعيت همسايگان ايران و ميزان نفوذ و حضور آمريكا و متحدانش دراين كشورها ، احتمال بروز تشنجاتي در ميان برخي از اقوام، همزمان با اجراي قطعنامه شوراي امنيت عليه ايران، نسبتاٌ زياد است.
به بيان ديگر، خطر فروپاشي جغرافيايي تماميت ارضي كشورمان را تهديد ميكند. مقايسه وضعيت و شرايط ملي و بينالمللي در اين زمان با دوران انقلاب مقايسه نادرستي است. انقلاب اسلامي سال 1357 در دوران جنگ سرد رخ داد. در آن هنگام، ارتش شوروي در افغانستان حضور داشت و عراق و برخي ديگر از كشورهاي عرب همسايه ايران با شوروي هم پيمان بودند. در چنان شرايطي، سياست راهبردي بلوك غرب حمايت از تماميت ارضي ايران و مخالفت با هر گونه فروپاشي جغرافيايي بود. اما اينك كه جنگ سرد پايان يافته است،نه تنها نگرانيهاي ويژه آن دوران وجود ندارد، بلكه احتمال بالكانيزه شدن ايران وديگر كشورهاي همسايه به شدت وجود دارد. بنابراين، خطرات را به هيچ وجه نبايد دست كم گرفت.
2ـ برخي از مقامات در ايران اظهار اميدواري كردهاند كه اگر پرونده فعاليت هستهاي ايران به شوراي امنيت سازمان ملل متحد ارجاع شود طرح پيشنهادي احتمالاً با وتوي چين ويا روسيه روبرو خواهد شد. برخلاف انتظارات يا اظهارات خوشبينانه اين مقامات ، قطعنامه اي عليه ايران به احتمال قوي با وتوي روسيه، چين يا فرانسه روبرو نخواهد شد. در صورت شكست مذاكرات ايران و اتحاديه اروپا- كه فرانسه يكي از طرفهاي جدي آن است - و ارجاع پرونده ايران به شوراي امنيت، موضع فرانسه قابل پيشبيني است و انتظار وتوي فرانسه بي پايه به نظر مي رسد. فدراسيون روسيه در حال حاضر در ابعاد اقتصادي و سياسي در درون و بيرون كشور در سطح بينالمللي در چنان ضعفي قرار دارد كه نميتواند، در برابرآمريكا، قطعنامه عليه ايران را وتو كند. رفتار روسيه در مورد اتمام نيروگاه اتمي بوشهريعني تعويقهاي پي در پي و سرانجام مشروط كردن اتمام و تحويل آن به توقف غنيسازي اورانيوم توسط ايران و متعهد شدن ايران به بازپس دادن زبالههاي هستهاي، حاكي از آن است كه كشورياد شده در شرايطي نيست كه قطعنامه احتمالي را به سود ايران و به رغم آمريكا وتو كند.
احتمال استفاده چين از حق وتو در شوراي امنيت به نفع ايران نيز بسيار ضعيف است. مناسبات و روابط اقتصادي بسيار گسترده چين با جهان غرب، بويژه آمريكا، از چنان ابعادي برخوردار است كه تصور نميرود آن كشور، به خاطر ايران ودر برابر آمريكا از حق وتو استفاده كند. ارزش تجارت خارجي چين با آمريكا چندين برابر ارزش امتيازات احتمالي ايران به چين است.
احتمال اين كه قطعنامه عليه ايران با وتوي چين، روسيه يا حتي فرانسه روبرو شود، بستگي به متن قطعنامه خواهد داشت. اگر در قطعنامه، بر طبق نظر آمريكا، از ايران خواسته شود كه فعاليتهاي هستهاي خود را به كلي تعطيل كند، چنين قطعنامهاي برخلاف پيمان ان.پي.تي. بوده و موجب تضعيف آن خواهد شد و در اين صورت، ممكن است كه با وتوي اين كشورها روبرو شود. زيرا اتحاديه اروپا، از جمله فرانسه، با الزام ايران به تعطيل كليه فعاليتهاي هستهاي خود موافق نيست و آن را خلاف مقررات ان.پي.تي ميدانند. بنابراين، ممكن است كه دولت آمريكا، براي جلوگيري از وتو كردن قطعنامه توسط فرانسه، چين يا روسيه، به جاي تعطيل كامل فعاليت هستهاي، به توقف كامل غنيسازي اورانيوم و تعطيل مراكز هستهاي ، به جز نيروگاه بوشهر و رآكتور پژوهشي ـ علمي، مطابق نظر اتحاديه اروپا بسنده كند. اما در هر صورت، متن قطعنامه به جمعبندي مذاكرات ايران و اتحاديه اروپا بستگي خواهد داشت.
اما اگر پس از صدور قطعنامه، ايران تصميم بگيرد كه براي جلوگيري از اجراي آن، توقف تمامي فعاليتهاي هستهاي يا توقف غنيسازي اورانيوم را بپذيرد، اولا- اين پذيرش از موضع ضعف و تحت فشارهاي بينالمللي و بدون گرفتن هيچ گونه امتيازي خواهد بود و به موقعيت ايران در منطقه و جهان به شدت آسيب خواهد خورد، ثانيا ـ نه تنها سرمايهگذاري عظيمي كه انجام گرفته است بدون استفاده خواهد ماند، بلكه آنچه را كه ايران ميتواند در حال حاضر يا در آيندهاي نه چندان دور در توافق با اروپا به دست آورد از دست خواهد داد.
كشورهاي اروپايي، اصولاً تمايلي به پيروي از سياستهاي آمريكا ندارند، بلكه ترجيح ميدهند كه مستقل از آمريكا، اگرچه در هماهنگي با آن كشور، با ايران به توافق برسند و ابتكار عمل در كشورهاي خاورميانه، بويژه ايران را در دست داشته باشند. اما اگر ايران نتواند با اروپا به توافق برسد، اروپا چارهاي جز همراهي با آمريكا نخواهد داشت. آمريكا هم مايل نيست كه پرونده ايران بدون نظر موافق اروپا در شوراي امنيت سازمان ملل مطرح شود.
نهضت آزادي ايران بر اين باور است كه مسئله فعاليتهاي هستهاي ايران، بويژه غنيسازي اورانيوم، چالش و بحران جديدي را پديد آورده است كه تداوم آن مصالح، منافع و امنيت ملي كشورمان را در معرض مخاطرات سهمگيني قرار خواهد داد. بنابراين، براساس آنچه در بالا گفته شد، مواضع و راهكارهاي واقعبينانه زير را براي حفظ منافع ملي پيشنهاد ميكند.
1ـ از آنجا كه ايران عضو ان.پي.تي است و مقررات ايمني ناظر بر امنيت فعاليتهاي هستهاي، يعني پادمان، را امضاء كرده و پروتكل الحاقي رانيز تاييد نموده است و (اگر چه هنوز در قوه مقننه به تصويب نرسيده است)، فعاليت هستهاي براي مقاصد صلحآميز حق مسلم ايران است.
2 ـ فعاليتهاي هستهاي صلحآميز طيف گستردهاي از تامين نيازهاي پزشكي، كشاورزي و ساير بخشهاي علمي، پژوهشي و كاربردي را شامل ميشود. در زمينه ادامه و گسترش اين گونه فعاليتها كمترين اختلاف نظري در ميان فعالان سياسي و صاحب نظران ايراني وجود ندارد. اما در مورد توليد انرژي هستهاي، مسئله متفاوت و بحثانگيز است. ايران صاحب منابع عظيم نفت و گاز طبيعي است و علاوه بر آن، امكان استفاده مطلوب و مقرون به صرفه از انواع ديگر انرژي، مانند انرژي خورشيدي و بادي، را دارد. با توجه به اين نكات ، آراي كارشناسان در مورد استفاده از انرژي هستهاي، با توجه به همه پيچيدگيهاي اقتصادي، فني و سياسي آن، متفاوت است. به هر حال، تصميمگيري در اين مورد مربوط به ملت ايران است و قدرتهاي خارجي حق ندارند كه براي ايران تعيين تكليف كنند و ايران را از حقوق مشروعش محروم سازند.
3 ـ فعاليتهاي هستهاي ايران يك پروژه ملي است و همانند هر پروژه ملي تحقيقاتي، توليدي و عمراني ديگر بايد براساس معيارهاي پنجگانه قابليت اجرا، فني، مالي، اقتصادي و سياسي مورد ارزيابي امكان سنجي و بررسي توجيه پذيري توسط كارشناسان و صاحب نظران قرار گيرد و در صورت توجيه پذيري در قالب برنامههاي پنجساله و بودجههاي يك ساله دولت پيشبيني شود و به تصويب قوه مقننه برسد. از آنجا كه توليد انرژي هستهاي، بر طبق مفاد ان.پي.تي ، حق ايران است، دليلي براي محرمانه نگاه داشتن فعاليتهاي مربوط به آن، به خصوص در سطح ملي و براي مردم خودمان، وجود ندارد. اقدام اخير رئيس محترم جمهوري در بازديد علني از مراكز هستهاي ايران با حضور خبرنگاران داخلي و خارجي گامي مثبت در راستاي عادي سازي فعاليتهاي هستهاي محسوب ميشود.
اما، در فعاليتهاي هستهاي ايران، اولا به نظر ميرسد موازين ياد شده در بالا رعايت نشده است يا در صورت رعايت شدن، مردم عموما از آن بيخبرند. ثانيا حتي اگر تمامي مطالعات اوليه براساس معيارهاي شناخته شده صورت گرفته و توليد انرژي هستهاي لازم و توجيه پذير تشخيص داده شده باشد، رعايت اولويتها در گزينش طرحهاي توسعه ملي ضروري است. به عنوان مثال، ايران يك كشور صادر كننده نفت است، اما به دليل توسعه نيافتن پالايشگاههاي فعلي يا ساخت پالايشگاههاي جديد، هر ساله ميلياردها دلار از درآمد نفتي ايران صرف وارد كردن فراوردههاي نفتي، از جمله بنزين، ميشود. مقامات مسئول اعلام كرده اند كه ميزان واردات بنزين به زودي به 10 ميليارد دلار در سال بالغ خواهد رسيد. در شرايطي كه دستاندركاران ظاهراً تمايل و برنامه مشخصي براي تأمين بنزين مورد نياز كشور از طريق توسعه پالايشگاهها ندارند، در عوض به سرمايهگذاري براي تأسيس پالايشگاه در كشورهاي ديگر پرداختهاند، در حالي كه تأسيس پالايشگاه در ايران علاوه بر رفع نيازهاي داخل كشور، اشتغال¬زا نيز خواهد بود. ممكن است استدلال شود كه واردات بهاي بنزين با صرفهتر از توليد داخلي است. با همين استدلال، بايد بررسي شود كه چه توجيه اقتصادي ـ مالي براي توليد انرژي هستهاي، در برابر انواع ديگر انرژي، براي كشوري مثل ايران وجود دارد؟
4ـ توليد انرژي در نيروگاه هستهاي به اورانيوم غني يا تغليظ شده به عنوان سوخت هستهاي وابسته است. غنيسازي اورانيوم فرايندي پيچيده است كه چه از جهت سرمايه گذاري اوليه و چه به لحاظ هزينههاي عملياتي بسيار پر هزينه ميباشد.
ايران تنها يك نيروگاه هستهاي در دست اجرا دارد كه هنوز به بهرهبرداري نرسيده است. آيا توجيه مالي و اقتصادي براي صرف هزينه هاي بسيار بالا، براي غنيسازي اورانيوم و توليد سوخت هستهاي، تنها براي يك نيروگاه وجود دارد؟ حتي اگر مخالفت كشورهاي خارجي با غنيسازي اورانيوم و احتمال و امكان توليد سلاحهاي هستهاي هم وجود نداشته باشد، ايران با اورانيوم غني شدهاي كه بيش از نياز نيروگاه هستهاي بوشهر خواهد بود چه كار خواهد توانست بكند؟ با توجه به ديدگاهها و نظرات حاكمان كنوني درباره مسايل منطقه و جهان، ايران در كدام بازار جهاني ميتواند مازاد اورانيوم غني شدهاش را به فروش برساند؟
5 ـ غنيسازي اورانيوم و توليد سوخت هستهاي براي نيروگاه بوشهر ميتواند كاركرد دوگانه داشته باشد، يعني ميتواند براي اهداف صلحآميز و هم براي توليد سلاحهاي هستهاي به كار رود.
اگر چه رئيس جمهور ايران و مقامات به طور رسمي اعلام كردهاند كه قصد توليد سلاحهاي هستهاي را ندارند، اما سخنگويان جناحهاي تندرو اعتقادشان را به ضرورت توليد سلاحهاي هستهاي به صورت آشكار بيان داشتهاند . اينگونه اظهارات، همراه با برخي رفتارهاي نه چندان شفاف ايران، موجب شده است كه آمريكا و اتحاديه اروپا به شدت نسبت به اهداف فعاليتهاي هستهاي ايران مشكوك شوند و ايران اعتماد جهاني را از دست بدهد
در حالی که حدود سه ماه به انتخابات ریاست جمهوری مانده است، برخی از چهره های اصلاح طلبان حکومتی ، به ویژه آقای تاجزاده، به شدت در تقلای به میدان آوردن مردم هستند. آنها به خوبی دریافته اند که با توجه به عدم استقبال مردم از جناح راست، به میدان آمدن مردم و شرکت آنان در انتخابات ریاست جمهوری برابر است با پیروزی کاندیدای اصلاح طلبان.
اصولا سیاست ورزان در جامعه ایران بایستی به این نکته توجه کنند که مردم ایران، حتی عامه مردم که اهل فلسفه پردازی هم نیستند، رفتار گذشته گروه های مختلف سیاسی را به خاطر می سپارند و اگر حتی جزئیات عملکرد آنها را به خاطر نداشته باشند، کلیاتی از عملکرد هر گروه را در ضمیر ناخودآگاه خود دارند.
اصلاح طلبان حکومتی یک باربا آن همه شعار از مردم رای گرفتند و مردم انتظار داشتند که اگر نه همه شعارها بلکه لااقل درصدی از شعار های آنها را در عمل مشاهده کنند. همه مردم انتظار نداشتند که جناب خاتمی مقابل رهبر و گروه عظیمی از محافظه کاران پشت پرده که رهبر را هدایت می کنند بایستد و در نهایت هم پیروز از میدان بدر آید، که این امری محال بود، اما انتظار این را داشتند که آقای خاتمی با آنها صادق باشد و به هر دلیل درست یا نادرست پشت پرده زد و بند نکند و از حقوق مردم نگذرد، ولی این انتظارشان برآورده نشد.
مردم انتظار داشتند که نمایندگانشان در مجلس بیشتر از هر چیزی به فکر حقوق آنها باشند تا به فکر ماندن در پست و مقامشان، ولی آنها نشان دادند که تنها زمانی دست به عمل می زنند که موقعیت خودشان به خطر افتد.
جناب آقای تاجزاده که اینهمه از مردم التماس شرکت در انتخابات می کند باید نشان دهد که اگر در این انتخابات نامزد حتی یک گروه رد صلاحیت شد، گروهش انتخابات را تحریم کند و تابع نظر جمیع مردم باشد نه آن که اگر تنها نامزد گروه خودشان رد صلاحیت شد زمزمه تحریم سر دهد.
بسیاری از صاحبنظران عقیده دارند که در این انتخابات مردم بایستی رویه ای متفاوت از گذشته پیش گیرند چرا که آزموده را آزمودن خطاست.
اگر صرف تحریم انتخابات و شرکت نکردن در آن یا شرکت در انتخابات و رای دادن به یکی ازکاندیداها، حتی کاندیدای اصلاح طلب، نتیجه داشت قطعا تا به حال جواب داده بود.
آلترناتیو دیگری که پیش روست این است که اگر طبق روال گذشته برخی از نامزد های ریاست جمهوری رد صلاحیت شدند، که قطعا چنین خواهد بود، همه مردم بصورت فراگیر درروز انتخابات از خانه ها بیرون بیایند و در انتخابات شرکت کنند و روی برگه های رای بنویسند «جمهوری اسلامی نه» و پس از آن هم بصورت آرام در خیابان ها تجمع کنند.
اگر واقعا حتی 50% از واجدین شرایط رای دادن که حدود 25 میلیون نفر هستند چنین کنند، تصور اینکه چه افتضاحی برای حاکمان جمهوری اسلامی به بار آید برای مردم ایران که به دنبال حقوق از دست رفته خویش هستند لذتبخش خواهد بود و می تواند نقطه شروعی برای یک انقلاب آرام باشد.
محمد باقر رهنما