برای جلو رفتن در باتلاق سیاسی ایران، حد اقل باید بعضی جاها به عقب برگردی تا از نو مسیر خطایی را که طی کردهای از نو بررسی کنی، شاید راه درست را پیدا کردی...
فکر میکنم باید از نو دید که راهبری این جریان دست چه کسانی بود؟
بازماندگان مجاهدین خلق در حکومت
وقتی خواسته یا ناخواسته کشتی اصلاحات را به ناخداهایی که اکثرا نگاه ایدئولوژیک و گاه تک بعدی خویش را مدیون آموزههای مجاهدین خلق در سالهای بنجاه هستند بدهیم، باید منتظر ایدئولوژیک شدن چنین پدیدهای باشیم. کافی است مدتی با بعضی از ایشان کار کردی یا در جلسات هفتگی با منطقشان آشنا شده باشی. همین نگاه تک بعدی و گاه عجیب و غریب را هم در راستها که سابقه همکاری با سازمان را داشتهاند می بینی.
گیرم اینان در سالهای اول انقلاب با مجاهدین مرزبندی کرده باشند، سازمان مجاهدین انقلاب را تاسیس و اصلا مقابل پدر خود صفبندی کرده باشند، ولی آیا منطق فکری شان متحول شده است؟ نمی دانم! گرچه سازمان مجاهدین انقلاب از ائتلاف گروههای مختلفی شکل گرفت، ولی میتوان سایه روشنهای حک شده در ذهن مدیرانش را دید.
دفتر تحکیمیهای اولیه ...
مگر کسانی که لانه جاسوسی را گرفتند چه کسانی بودند؟ همان دانشجویان شجاعی که قرار بود ۴۸ ساعت سفارت را بگیرند، ولی بعدا باهدایت از ما بهتران ۴۴۴ روز بعد از اشغال، ماجرا را ظاهرا ختم به خیر کردند. از لابلای خاطرات "امیر انتظام" میتوان نوع نگاه تند آن دانشجویان انقلابی را دید. همان دانشجویان و دوستانشان بعدها ستاد انقلاب فرهنگی را تشکیل دادند و خیلیهایشان وارد مراکز قدرت شدند. اینان با منطقی خاص، که شاید بتوان ایدئولوژیکش نامید، خواهر و مادر آموزش عالی را یکی کردند. بلایی که حوزه میخواست سر دانشگاه بیاورد، آوردند و "غیرخودی"ها را از دانشگاهها فراری دادند. سالها بعد ملایمتر شدند، و وقتی بعضیهایشان از رشتههای مهندسی به سراغ علوم انسانی رفتند، زبان جدیدی را برای تاثیر گذاری بر جامعه انتخاب کردند.
تکنوکراتها
انتخابات مجلس چهارم منجر به حذف چهرههای بسیاری از مجلس شد. شعار راستیها حمایت از هاشمی بود و هاشمی هم بدش نمی آمد که این بچه پرروها را حذف شده و ضعیفتر ببیند. ولی وقتی در سال ۷۲ همین مجلس چرخش بیشتری به راست کرد و قبل از انتخابات مجلس پنجم هاشمی را بیشتر ترساند، کارگزاران سازندگی به راه افتاد، نه برای حفظ سازندگی، که برای حفظ گروهی از مدیران که خطر حذف تهدیدشان میکرد. کار بازی سیاست آنچنان جالب است وقتی ببینی آدمی مثل عطریانفر که مخالف هاشمی هم بود، جزو طرفداران شدید او میشود. جلسات دیر وقت در محل روزنامه همشهری را کسانی که آن روزها کمی دیرتر از ساعت ده شب محل کارشان را ترک می کردند از خاطر نخواهند برد.
مجمع روحانیون
آیا جدایی گروهی از روحانیون از جامعه روحانیت مبارز به خاطر نقض قانون اساسی و حقوق فردی بود؟ نمیدانم. آیا آدمهایی مثل محتشمی و خلخالی میتوانستدن نمادهای دفاع از حقوق شهروندی باشند؟
و...
به قول الپر این حرفها ناشی از فکر کردن با صدای بلند است. ولی آیا میتوان با سپردن اصلاحات به دستان پرتوان این گروهها انتظار بهتری داشت؟
از دید من، اصلاحات اینان، زبانی جدیدتر برای ماندن در حلقه قدرت بود. به عبارتی آنچه می اندیشم این است که بر پایه نیازهای جامعه جوان، زبانی انتخاب شد که شیرینتر از نحوه تکلم راستها بود. البته
نیروهای سیاسی که برای رفتن نمی آیند، تمام تلاششان برای ماندن است! و خوبان در این معامله تقصیر میکنند. دانشجویان و جنبش دانشجویی چه بر سرشان آمد؟ مطبوعات و روزنامهنگاران چه؟ میزان ضرر و زیان وارده به این دو گروه قابل مقایسه با چیست؟
نمیخواهم مفتش عقیدههای اصلاحطلبان حکومتی باشم، ولی آیا واقعا به اصلاحات به عنوان یک روش برای بهتر شدن شاخصههای زندگی مردم عمل کردند یا خودشان؟ نه من، نه الپر، نه سیدآبادی و نه خیلیهای دیگر به پاسخ خود ایمان صد در صدی نداریم. هر چه هست بر پایه تجربیات ناقصمان از سالهای انقلاب حرفی میزنیم و امیدواریم کمتر اشتباه کنیم.
تکمله:
این بحث بسیار طولانی است. کسانی که باید پاسخگو باشند هم هیچ وقت جواب نخواهند داد، و گمانم اگرحرفی بزنند در حد توجیه خواهد بود. اینان برای ما مشخص نخواهند کرد علت واقعی ماجرایی که منجر به داغ کردن سازمان مجاهدین خلق شد چه بود؟ نخواهند گفت تا چه حدی مقابل اعدامهای سالهای ۶۰ ایستادند، نخواهند گفت چرا خط امام در مقابل حق کشیها ساکت بود، نخواهند گفت مسوول بسیاری از نابسمانیها چه کسانی بودند و الی آخر.
حد اقل تجربه سالهای اخیر به من یکی ثابت کرد که این جماعت به هیچ عنوان قابل اعتماد نیستند. میانشان آدمهای مخلص و خوبی پیدا می شود که بیشتر آرزو می کنند تا عمل. به این نتیجه رسیده ام که آینده ایران با طرز فکر و نحوه عمل این جماعت، مسیر سعادت را طی نخواهد کرد.
فکر می کنم "ما"یی که در حلقه قدرت گرفتار نبودهایم، راحتتر میتوانیم حرفهایمان را بزنیم، شاید با اصلاح خطاهای همدیگر آن وسطها راهی بیابیم. مگر کار جماعت "گروه فکر" چیست؟ مگر Brain Storming به چه دردی میخورد؟
معتقد نیستم که باید از صفر شروع کرد، بلکه در این مسابقه :"دو-امدادی" ببینیم مسیر را از کجا خطا رفتهایم، اگر لازم شد برگردیم و اگر نه راهی بیابیم تا به جاده نزدیکتر شویم.
گمان کنم علاوه بر کسانی که عنوان اصلاحطلبی را برای خود انتخاب کرده بودند، ما هم باید اصلاح شویم، گرچه کمی دیر شده است.نه؟
انشاالله