در روز 2 شنبه 10 آوریل برابر با 21 فروردین ماه در موسسه واشنگتن اینتر پرایز من با مایکل لدین دیدار کردم برای کار ترجمه ای از او رفتم و تصادفی بحث آغاز شد و گفتارهای او را در این دیدار به منا سبت سفرش به ایران - به طور مختصر می اورم....دیداری که در آن مدام سیگار برگ می کشید ، و یا لابه لای بحث تلفن داشت با یکی ایتالیایی جرف می زد و چای سبز چینی هم می نوشید ...
Join us to commemorate World Press Freedom Day on May 3. Three months after the Danish cartoon controversy flared up, tempers have calmed down, the protests have ended, and the story has fallen out of the headlines. But do we have any better understanding of what happened, what it means for a multi-cultural, 'tolerant' country such as Canada, and how this has affected free expression around the world. CJFE presents a panel discussion on free expression, cartoons, cultural sensitivity and the media.
Panelists include: Anver Emon, Professor of Islamic law and torts, University of Toronto, Nikahang Kowsar, Iranian cartoonist, Josh Paterson, Acting Director of the Freedom of Expression at the Canadian Civil Liberties Association and Haroon Siddiqui, Editor Emeritus of the Toronto Star.

این مطلب را برای روزنامه ایران نوشتم، بعد از تعطیلی هفتهنامه. عده کمی میدانستند که علت تعطیلی چیست، و بخشی از آن هم باید سر به مهر بماند. لا اقل تا سالهای سال. وقتی داور نبوی زنگ زد و گفت صابری میخواهد مجله را تعطیل کند، بیاختیار به او زنگ زدم. گریهام گرفته بود. مثل پسری بودم از خانه پدری به قهر رفته، ولی کلی خاطره دارد، حال میخواهند خانه پدری را خراب کنند... کمی گریه کردم، به خانه که رسیدم باز هم گریستم، میدانستم وضع سیاسی مملکت دارد خراب میشود که صابری مجله را دارد هفته دیگر میبندد:
دو سال پیش این روزها به من خیلی سخت گذشت. اول خواب صابری را ببینی، بعد هر چه خانهاش زنگ بزنی صدای یکی دیگر روی پیغامگیر باشد، و بعد بخوانی که او تمام کرده...
این عرفان قانعی فرد با قالی حضرت سلیمان همیشه در حال سفر است. وسط کار هم همهاش مصاحبه میکند وبعد با تاخیر منتشر!
احمد سخاورز بعد از مدتها چند تا کاريکاتور جديد کشيده که که آنقدر از ديدن کارها حال کردهام که باور نمیکنيد! دو سه ساعت قبل از آمدن به سر کار با استاد تماس گرفتم تا حال و احوالی کرده باشم، پرسيدم چرا تازگیها کاريکاتور جديدی نگذاشتهاند...گفتند مگر نديدی؟ مثل برق گرفتهها پرديم پشت کامپيوتر و کارهای جديد را ديدم!


ديشب در برنامه گزارش کولبر، رلف نيدر مهمان برنامه بود و در باره آخرين کتابش حرف میزد. گرچه از نقش نيدر در کاهش رای دموکراتها در سال ۲۰۰۰ مثل کيلیها شاکی هستم که به هر حال جرج بوش گنده دماغ را به قدرت رساند، ولی از کارهايش در طول اين همه سال فعاليت اجتماعی و حقوقی لذت بردهام.
در برنامه هم چند تا تيکه به صاحبان شرکت نفتی اکسان انداخت که شاهکار بود. همين امروز و فرداست که کتابش را بخرم. در ضمن ما با رلف نيدر کلی رفيقيم!البته کلی که نه....يک بار با هم ناهار خورديم و دو ساعتی سر يک ميز بوديم. من يکی که خيلی حال کردم!

آقا ما سر کار بوديم که فهميديم اين مدت از توی سلول داشتيم وبلاگ مینوشتيم! ماجرا را برای همکارانم تعريف کردم و کلی حال کردند! بعدش هم جای شما خالی رفتيم کنار درياچه دوچرخه سواری...چه هوای ملسی شده!
الان تلويزيون دارد يک فيلم مستند در باره گروه آبا نشان میدهد...داستان بامزهای است که بنی و بيورن چطوری با هم آشنا شدند، و بعد ورود زنان به اين گروه دونفر که منجر به تشکيل دو خانواده شد، اين دو خانواده در دهه هفتاد، يکی از بهترين گروههای موسيقی تمام دوران را تشکيل دادند...چگونه تصميم گرفتند به زبان انگليسی بخوانند و....چطور جرات نمیکنند دوباره دور هم جمع شوند و از نو با هم بخوانند...حیف...
مدتها اين بحث بر زبانها بود که کسانی که تابعيت دوگانه دارند نمیتوانند نماينده شوند و در عين حال نبايد صاحب پست و مقامی هم باشند. ماجرا در مجلس ششم تبديل به دعوايی ميان مجلسيان و رئيس قوه قضاييه شد و بعدا صدايش در آمد که چند تا از نمايندگان مجلس هم تابعيت دوگانه دارند.
ممکن است بعضی از شما مایک لوکوویچ را در سیانان دیده باشید. او نخستین بار در سال ۱۹۹۵ این جایزه را برد و امسال دومین بار است که آنرا به خانه میبرد.
بابا کورش! حالا که ما به هر دليلی با چند تا از بلاگرهای ولايت اسرائيل همصحبت شدهايم، و می خواهيم پز بدهيم که يکی از اين رفقای ما تخصص اسرائيلی دارد، تو روزه سکوت گرفتهای! بابا يک کمی تکان بخور!
اين چند خط مختصر را برای يکی از دانشجويان سابق می نويسم که آن را برای کارش لازم دارد. شايد به درد چند تن ديگر هم بخورد. عکسی که در کنار مطلب گذاشته ام - برای جوانهايی که نمی دانند می گويم - عکس استفانيا ساندرلی و پيتروجرمی است در فيلم فريب خورده و رهاشده. از آن فيلمهای طلايی که دوبله به فارسی اش صد برابر ارزش دارد.
دیروز مهمانان عزیزی داشتم که در حقیقت میزبانم بودند! آقا مرتضی و طاهره خانم نهاری آودره بودن که قیامت بود! همین الان دارم بازمانده خورشت قرمه سبزی و مرزا قاسمی و پلو دیروز را میخورم! عجب میچسبد!
داده، به قول خودش ۴۰ هزار خواننده وبلاگش هم هر روز که لینکهای او را دنبال میکنند، پس تا الان بایستی حد اقل ۱۲۰ هزار نفر مطلب را دیده باشند! حسین جان دمت گرم که به ما لینک دادی! ممنونتیم، شرمندهتیم به مولا! در ضمن ما با حسین دعوا نداریم. بیاید تورنتو هیچ کس هم راهش ندهد، خانه ما خانه اوست. تازه کلی میتوانم از او برای کاریکاتورهای بعدی ام طراحی کنم! البته میدانم حسین اینجا نمیآید...