دوست عزیزم انصافعلی هدایت که همیشه سر به سرش میگذارم و خواهم گذاشت! بعد از تبریک من بابت پیروزی تیم ترکیه، نامهای فرستاد که خیلی باحال بود. از او اجازه خواستم تا منتشرش کنم، او هم لطف کرد و اجازه داد:
سلام نیک عزیز!!!
چه طوری؟
ما همگی خوبیم. بخصوص از زمانی که یکی از دوستان تلفن کرده، خبر داد که پیروزی تیم ملی ترکیه را به ما تبریک گفته ای. خوشحال شدیم.
چرا؟
چون، اول این که به فوتبال علاقه زیادی ندارم و مسابقه های فوتبال را هم پیگیری نمی کنم. خبر شما به من گفت که "تیم ملی ترکیه" پیروز شده است و من را خیلی خوشحال کرد.
دوم این که تو ترک بودن من و دوستانم را برسمیت شناخته ای.
سوم این که این خبر باعث شد تا چرخی در نوشته های باغ بلاگ تو داشته باشم. در این گردش در باغت، متوجه شدم که به تازگی و مبارکی،" مانیفست" منتشر کرده ای. از خواندن آن هم خیلی خیلی بیشتر خوشحال شدم. چرا که من تو را یک "پان ایرانیست نژاد پرست" می دانستم که به حقوق ملتهای ایرانی احترامی قایل نیستی. از رفتار و نوشتار تو هم همین تصور بدستم آمده بود که یک "راسیست" بیشتر نیستی و به ظلمی که به دیگر ایرانیان غیر فارس می رود، از ته دل راضی هستی. اما نوشته تازه تو، نشان داد:
یا من اشتباه می کردهام یا این که در نگرش تو به حقوق انسان ها، تغییری اساسی رخ داده است. در هر حال، این پیشرفت در افکار "اصلاحگرانه" تو من را خیلی خوشحال کرد. هم خوشحالم که من و دیگر دوستان را "ترک" دانسته ای و هم ما را در شادی پیروزی تیم ملی ترکیه شریک دانسته ای و هم به ظنز هم که شده، تحمل خودت را نشان داده ای که بچه های من پرچم ترکیه را بپوشند و تو به این رفتار آنان احترام بگذاری.
راستی! چرا پرچم ترکیه را نپوشند؟ مگر شرم آور است که یکی مثل فرزندان من، پرچم یک کشور دیگر از جمله هم پرچم هم نژادها و هم خون های خودشان را بپوشند؟ ترکیه همان کشوری است که در طول تاریخ ایران، پناهگاه روشنفکران و نویسندگان (بخصوص در عصر مدرنیته) ایران بوده است. در روزهایی ما ایرانیان در کشور خودمان، در روزهای تلخ زندگی می کردیم، به ما امان داده و از ما حمایت کرده است. کتاب ها و مطبوعات ما ایرانیان در آن جا منتشر شده اند. از اعدام، زندان و شکنجه های وحشیانه و از بی حقوقی انسانی در ایران، رها شده و برای مدتی که هم شده، از حقوق انسانی خودشان استفاده کرده اند. حتی امکان زندگی برای هزاران ایرانی فارس زبان را هم مهیا کرده است...
مهمتر از همه، این است که تو به شوخی هم که شده، آموزش در میان اقوام ایرانی را تنها به یک زبان قبول نکرده ای. این پیشرفت بزرگی در افکار تو است که من از اول هم از تو انتظار داشتم ولی بعد از دیدار با تو در کانادا، به تدریج ناامید شده بودم. چرا که همه نورهایی که در اطراف سر تو هاله زده بودند، رنگ و بوی راسیستی داشتند. ولی با این مانیفست، چراغ امید را در دل من روشن کردی که بو طور کامل هم راسیست نیستی و افکار انسان دوستانه یا در خون تو بوده و یا غرب به تو تحمیل کرده است.
به هر حال متشکرم.
امیدوارم در باره حقوق اساسی اولیه انسانی، حقوق انسان ها در جوامع توسعه یافته، برای همه انسانهای ایرانی، بیشتر از اینها بنویسی و به نهضت برابر خواهی حقوقی ایرانیان با هر زبان و نژادی بپیوندی.
به مرزهای این نهضت انسانی و حقوقی، نزدیک شده ای. وارد شو و نترس! شرم آور نیست. من از طرف همه دوستانی و آدم هایی که به حقوق برابر، انسانی و شایسته انسان ها می اندیشند، این پیشرفت فکری را به تو تبریک می گوییم. خوش آمدی!!!
---
از "انصاف" به خاطر نامهاش ممنونم. ذکر چند نکته را لازم میدانم چون انگار بیانش نیاز به مترجم داشته!
۱- همینکه "انصاف" مطلب مرا خوانده، کلی جای شکر دارد. من تغییر نکردهام. نگاهم هم تغییر نکرده است. دو سال پیش از برخورد بسیاری از جداییطلبان با مانا نیستانی عصبانی بودم، هنوز هم هستم. همان روزی که کار مانا را دیدم، نوشتم که باید سو تفاهم را رفع کرد، اما تعصب عدهای که به تنشها دامن زدند، امنیت بخشی از کشور را از بین برد. مانا دوست عزیز من است، ولی کارتونی که کشید، حساسیتزا بود.
خیلیها فکر میکردند دکتر رضا براهنی به عنوان کسی دست بر قلم دارد، میتواند فضا را آرام کند، اما او نیز به نظر من فرصتطلبانه از سهو قلمی مانا استفاده کرد و بر آتش سوتفاهم افزود. کارتون "سوسک" مانا تنها بهانهای شد برای یک گروه که میدانستند از این فرصت استفاده کنند.
من، با این عده مشکل دارم. نه به خاطر انتخابشان، به خاطر سو استفادهشان از سوتفاهم تاریخی موجود. "انصاف"جان، برخورد قلمی من با نژادگرایان نژاد پرست را "راسیسم" دانسته. من سو استفاده از بحثهای نژادی و قومی برای از بین بردن چارچوب سست شده ایران را بر نمیتابم. این اسمش نژاد پرستی نیست.
۲- من که خدا را شکر چند نژادی و قومی هستم، یعنی ترکیب لر و عرب و ارسنجانی و کازرونی و شیرازی و اصفهانی، چگونه میتوانم یکی را به دیگری برتری دهم و نهایتا بگویم از بقیه برتر است؟ و بدتر، چگونه میتوانم ادعا کنم که به عنوان یک ترکیب ناقص قومی و نژادی، از بقیه برترم؟ هیچ انسانی، بنا به هیچ دلیلی از دیگری برتر نیست، مگر به خاطر کارهای خوبی که انجام داده.
۳- اشکال کار برداشت دوستان را در این میبینم که اول قضاوت میکنند، و بعد بر اساس آن قضاوت، برداشت و تفسیر. شواهد را کنار هم بگذاریم! من با همه شوخی میکنم. گاهی هم در دلم برای خدا جوک میگویم. همه گویشها را هم دوست دارم، اما دیدهام که مثلا شیرازیها در مقابل تقلید لهجهشان چقدر باحال هستند. شیرازیها در مقابل جوکهایی که مسخرهشان میکنند بیشترین واکنش مثبت را نشان میدهند. کاش بقیه هم باحال بودند. اینکه مثلا جوک شیرازی بگویم، مرا ضد شیرازی میکند، جوک آبادانی بگویم مرا ضد آبادانی می کند؟ جوک اصفهانی بگویم، ضد اصفهانی؟ نه! همه ما اصولا ملت جوکی هستیم! همین لطیفهها و جوکها بود که بسیاری از تابوها را شکست. منتهی بعضی از شنیدن جوک غیرتی میشوند و میخواهند طرف را ترور کنند، بعضیها ظرفیت خود را بالا میبرند.
۴- من دو سه تا از سایتهای "ضد فارس" و طرفدار جدایی را این روزها دیدم و دوستانی برایم چیزهایی را که نفهمیده بودم را ترجمه کردند. فقط خندهام گرفت بابت تعصب جماعت. خطا اندر خطا.
۵- من اعتقادم را نوشتم، دوستان هم نقد کردند. معتقدم که دولت مرکزی هیچگاه با استانهای مرزی عادلانه برخورد نکرده است. نه در انتصاب مدیر و نه در ساختار آموزش و پرورش و غیره! "انصاف" نوشته که من به شوخی گفتهام که آموزش زبان دیگر را پذیرفتهام! اشتباه اینجاست که گاهی نیاز به مترجم دارم که به "انصاف" بگویم که جان من، خیلی هم جدی میگویم ولی چه کنم که جدی من هم شوخی گرفته شده!
معتقدم که تمامی زبانها و گویشها و شاخصههای فرهنگی محلی، ثروت ملی ما هستند. از همه ثروتهای ملی باید مراقبت کرد!
اما چه ثروتی(مادی و معنی) میان میلیونها ایرانی ساکن استانهای مرزی به عدالت تقسیم شده؟ دولت مرکزی بذر تنفر کاشته و مسوول تمامی اختلافات است، آنوقت من نوعی مخالف جدایی، "راسیست" و "پانایرانیست نژاد پرست" نامیده میشوم؟
۶- به عقیده من، تبلیغ همسایگانی که به نحوی همین اتحاد ضعیف ملی ما را میخواهند به هم بزنند، کار درستی نیست. چند سال پیش مهمان کاریکاتوریستهای تبریزی بودم. کآنالهای ترکیه مخاطب بیشتری داشت. در دلم گفتم خاک بر سر دولت و صدا و سیمای ما با این مخالفسازیاش. اما دلم هم از بعضی دوستان گرفت که به خاطر عملکرد بد دولت، عملا خادم ترکیه شده بودند. این نظر شخصی من است و هر کسی حق انتخاب دارد. مساله برای من فقط ارتباط با ترکیه و آذربایجان نیست. من حتی بردن یک ذره سرمایه به دوبی و دیگر نقاط امارات عربی متحده را حرام میدانم. روز روشن به جزایر سهگانه نظر دارند، آنوقت ایرانیان عزیز دارند با پول خود این کشور تازه تاسیس را زنده نگه میدارند.
۷- از اینکه "انصاف" در نامهاش، بارها به ایرانی بودن اشاره کرده خوشحالم. همانطور هم که او در مورد من قضاوتی اشتباه داشته، من به غلط بعد از دیدن فعالیتهای او و خانواده محترمش در جشن بزرگداشت آتاتورک و پوشیده پیراهن ترکیه از سوی فرزندش، گمان بردم که بدشان نمیآید مرزهای ترکیه کمی این طرفتر بیاید. فقط گمان میکنم همدلی با کشور ترکیه و تبلیغ پرچمش، با همدلی با ترکهای سراسر جهان اندکی تفاوت دارد. باز هم میگویم که این در حد گمان است.
۸- به هر حال "انصاف"جان، از خواندن نامهات کلی حال کردم. این نامهات نشان داد که از خیلی از دوستانت منطقیتر هستی و تعصب منفی در وجودت نیست.
----
متاسفانه دهها کامنت اهانت آمیز به ترکها و فارسها رسیده که نشاندهنده سطح تفکر رایج در بعضی محافل است. از درج آنها معذورم.