خدمت تمامی کلاغهای فراخهنجاردچار پارهگی شديد ماتحت و غازقلنگهای نجاستخوار ساکن نيويورک عرض میکنم که روزی که از سر عصبانيت، و شهوت انتقام يا هر چيز ديگر مکالمهای خصوصی را که هرگز اجازه انتشارش صادر نشده بود، علنی کردند- وقتی فهميده بودند که برنامه کلاغستون قرار است ظرف ۱۰ شماره به کدام سمت برود ولی آتش احساسات و خشم و شهوت و ...را نتوانتسند خاموش کنند- عرض میشود که سرزمين کلاغستون، جايی است که همه کلاغها با هم برابرند، زن و مرد هم ندارد، هر کسی کار خودش، بار خودش، آتيش به انبار خودش. کلاغهای زن و مرد هر از گاهی به هم اعتراض خواهند کرد، ولی به هر صورت شورای امنیت در اینجا کار خود را خواهد کرد.
گفته بودم که تا پایان برنامه دهم جواب نخواهم داد، چیزی که الان هم مینویسم جواب جواب هم نیست، فقط از سر توضیح است به بعضی از دوستانی که سوال کرده بودند.
کاملتر بگويم که چيزی که تا ابد از نظر من خندهدار است، تلاش مذبوحانه برای راديکاليزه کردن و شکافتن انقلابی پوستهای است که فکر میکنم در طی روندی تکاملي، به کنار خواهد رفت. جوجهای که بايد روز بيست و يکم از تخم سر برون کند، وقتی اشتباهی روز پانزدهم بيرونش بياورند، محکوم به فناست. من "جندهگی عاملانه زن آزاد ايرانی ساکن غرب" را اينچنين میبينم. همين.
برای این کمترین، جیغ و داد بعضی از فراخ-فمینیستهاست احمقانه بنظر میآید، وگرنه بخش بزرگی از زنان آزاده ایرانی را که تلاش میکنند زندگی مستقل و بر اساس انتخاب شخصی پیهگذاری کنند، میستایم.
مثال در باب بحث با این جماعت فراوان است، ولی یکی از بحثهای اخیرم با یکی از دوستان جالب توجه است. روزی با یکی از همین دوستان فمینیست گپ میزدم، که منتقد بسیاری از روابط تعریف شده و اجباری است که زنان ایرانی را قربانی کرده است. از او پرسیدم با وجود اعتقاد به آزادهگی چرا برای ادامه تحصیل در خارج تن به ازدواج با کسی داده که انتخاب او نبوده؟ آیا همه تعاریف آزادهگی که دنبالش بود به خاطر یک موقعیت تبدیل به کشک شد؟ او نمونه بسیاری از زنانی است که ادعایشان سر به آسمان هفتم میزند، ولی زیر بار ازدواج با آنکه گرینکارت دارد یا سیتیزن کانادا و آمریکا است و یا .... میروند.
شاید به عنوان کسی که از فراهنجار سازی در این یک زمینه خوشم نمیآید، نظرم را میگویم و به هیچ وجه ادعای علمی هم نداشته و نخواهم داشت. به همان عقل ناقصم میرسد که این مساله نقایصی دارد که شاید بر عقل ناقش من ناپیداست.
به عنوان مثال، اگر طرفداران این فراهنجارگرایی و فراهنجار سازی، با ورود به زندگی خانوادهگی زنی دیگر، بدون اطلاع او، باعث کمک به فروپاشی خانواده بشوند، کارشان "عاملانه"، "اخلاقی"، "انسانی" و ... است یا نه؟ اگر مردی که زنش در سفر است، بی اطلاع همسر به سراغ زنی معتقد به "عاملیت" برود، و با او در غیاب همسر رابطهای "فراهنجار" ايجاد کند، اخلاقی است يا نه؟ حالا میتوان هزاران دليل فلسفی-بخوانيد "فل-سفيه" برای اين کار بتراشد، با ۱۳- ۱۴ پيشفرض يا حتی بيشتر در باب اختیار و جبر و ...
برای من متعصب سنتی عقبمانده واپسگرا، اصل خانواده است، و در عین حال طرفدار انتخاب بدون اجبار شرایط محیطی هستم. من اسم خوابیدن با کسی غیر از همسر، بدون اطلاع و اجازه او را خیانت میخوانم( حتی خیلی روشنفکر بازی در آوردم اینجا گفتم با اطلاع و اجازه! وگرنه با همانش هم مخالفم). وقتی به قول معروف "پارتنر" داری، گدایی ارگاسم از دیگران به بهانههای مختلف و فلسفهبازی و ... که مثلا دنباله روی "انقلاب جنسیتی" هستی و ...، اندکی کشک است. مگر آنکه این مساله را با پارتنر خود حل کرده باشی و عیال و پارتنر عزیزت هم بعدها غیرتی و مدعی نشود، و از رابطهات با قبلیها هم شاکی نباشد.
بعضی از دوستان طرفدار آزادی و عاملیت زنانه مدعی نوشتههای من در باب پیشرفت تعداد قلیلی از روزنامهنگاران زن ایرانی با استفاده از "فراهنجارگرایی جنسیتی" بودهاند. برای آنکه دیدهام زنان دیگر که از آن روش استفاه نکردهاند دچار روابط تبعیضآمیز محیط کار بودهاند. نمونههایش را هم در روزنامه همشهری، ایران، صبح امروز و ... میشد دید .
الان هم همکاران عزیز زن و مرد شاغل در ایران برایم خبرهای مختلفی از فضاهای مطبوعاتی میفرستند. من گزمه نیستم، قاضی هم نیستم، دادستان هم نیستم، فقط نظرم را میگویم. همین. به همان اندازه که"جندهگان" آزادی دارند، من هم آزادی دارم. در ضمن لطفا از من نرخها را نپرسید، بعضیها برای یک ارگاسم هم مجانی حساب می کنند. یادم می اید تفاوت "جنده" و "فاحشه" را در جایی خوانده بودم...ظاهرا "فاحشه" است که مجانی حال پخش میکند. به هر صورت لغت شناسان باید قضاوت کنند.
نکته پایانی اینکه از رشد فرهنگی فاحشهگان و "جندهها" بسیار خوشنودم، همینکه سطح تحصیلات و تحقیقت آکادمیک ایشان بالاتر برود، نمایانگر پیشرفت و تکامل سریعتر یکی از قدیمیترین حرفههای تاریخ است. البته باید مواظب بود "انقلاب" و انفجار جایگزین تکامل نشود!
در پایان هم عرض شود به هیچ عنوان بچه پیغمبر نیستم ولی از میان پیامبران طرفدار یوسف بودهام( نه داود!). یوسف مطمئنا دید زدن را دوست داشته، شاید هم "فلرت" کردن را، ولی نگذاشت دامنش آلوده شود.