الان داشتم نتایج انتخابات تهران را میخواندم. میتوان پیشاپیش بر اساس شمارش بخش عمدهای از صندوقها، پیشبینی کرد کدام طرف برده است.
اگر شمارش آرا صحیح بوده باشد و بدون دست بردن، وای به روزگار اصلاحطلبان، و اگر اصولگرایان با تقلب برده باشند، باز هم وای به حال اصلاحطلبها.
بر خلاف خیلی از دوستان وبلاگستان، معتقدم اصلاحطلبان بدون گرفتن امتیاز نمیبایستی وارد این مرحله میشدند. از خاتمی مایه گذاشتند، از هرآنچه بود و نبود.
الان وزن جماعت به غلط یا به درست معلوم شده. یک نظرسنجی منطقی میتوانست به اینان نشان دهد که با شرکت چند در صد مردم، چه مقدار شانس برای ورود به مجلس میداشتند. و از آن بدتر، وزن مخاطبانشان در جامعه و حداقل تهران چیست.
به اعتقاد من، رفتن زیر بار بیعت به هر قیمتی، به جای تاثیر گذاری بر سرنوشت شهروندان، تاکتیکی خطا بوده، هست و خواهد بود.
اصلاحطلبان وقتی تن به این سیستم انتخاباتی میدهند، پیشاپیش همه جوانب آنرا سنجیده و زیربارش رفتهاند. اصلاحطلبان محکومند زیر بار این نتیجه بروند، و بپذیرند در شرایط موجود، توان ایجاد هیچ تحول و تغییری را در ساختار کشور نداشته و نخواهند داشت.
وزن هاشمی، خاتمی وکروبی روی هم انگار از حداد عادل، نماینده تهران هم کمتر است.
روزی روزگاری برنامه اصلاحطلبان بر پایه نظریهپردازیهای حجاریان، فشار از پایین و چانهزنی از بالا بود. امروز نه زور فشار از پایین را دارند، و نه روی چانهزنی از بالا.
غلط اندر غلط - ساز و کار انتخابات در ایران، منافع شهروندان را تامین نمیکند، منافع حکومت محتاج به بیعت را تامین میکند.
- حکومت، بدهکار مردم نیست، طلبکار مردم است. حکومت است که باید پول نفت را به سفره مردم برساند، و مردم نیستند که درآمد دولت را تامین میکنند تا طلبکارش باشند.
- منتقدین داخلی، رهبری مشخص و تاثیرگذاری ندارند که بتوانند برای مردم امتیاز بگیرند. گرفتن امتیاز تنها برای تامین منافع مالی و گروهی است که ببا عقد قراردادهای کوتاهمدت در بخشهای مختلف عمرانی یا صنعتی کود را نشان میدهد.
- فاصله میان گروههای اصلاحطلب با مردم بیشتر شده و نمیتوانند این مساله را بپذیرند. ابزار لازم برای ارتباط را نیز فاقدند. ترس حکومت از گروههای صنفی بیشتر است تا بیخاصیتهای اصلاحطلب.
- ادامه بازی با منطق فعلی، نتیجهاش از پیش معلوم است. گردن نهادن به این بازی، تامین خواست شهروندان نیست، یا لا اقل شهروندانی که بیشتر میاندیشند.
- ادامه یک روند غلط، `لغو`است. گمانم جماعت دینگرا بدانند ادامه کار
لغو چه نتیجهای دارد و چه تفسیری. آنی که میفهمد میداند از چه باید
اعراض کرد.
- از سال ۱۳۸۱ تاکنون، شکست پشت شکست دوستان را بیدار نکرده. آسوده بخوابند که سپاه واحمدینژاد کافئین خونشان حسابی بالاست.
- پایان شب سیاه، هنوز سفید نبوده است.
- بخشی از تحلیلگران سیاسی، جامعه و بازیهایش را نمیشناسند، افتادن این گروه به بازی طرفداری از گروههای سیاسی و حضور بیقید و شرط در بازی باطل فعلی، آنها را فقط میتواند به ناظران نویسنده تبدیل کند.
- سرمایهگذاری از امروز روی انتخابات ریاست جمهوری بدون تغییر در روش بازی، وزن ۱۸ درصدی گروه را باز هم خواهد کاست. نکند دوستان همینطوری میخواهند در رژیم به سر ببرندÉ
Labels: بازی باطل