قسمتهای پیشین ۱- ۲ -۳-۴-۵-۶-۷-۸-
۹-۱۰-۱۱-۱۲-۱۳-۱۴-۱۵-۱۶-۱۷-۱۸- ۱۹-۲۰
-۲۱-۲۲-۲۳- ۲۴- ۲۵ -۲۶-۲۷-۲۸-۲۹جواد لاریجانی سه سال است از بهترین سوژههای من بوده است! هر وقت سوژه هم کم می آورم، خودش به دادم رسیده و حرفی زده که میتوان به کاریکاتور تبدیلش کرد. وقتی با او صحبت میکنم حس میکنم آدم اهل حالی است که از بد روزگار بچه آخوند شده است! و بدتر آنکه مجبور است آن جناح باشد.
با او قرار می گذارم و به دیدنش می روم. میخواهم با سوژههایم ارتباط بیشتری داشته باشم! کاش می شد عسکر اولادی را هم از نزدیک دید، همینطور علی لاریجانی را. مهاجرانی که از دستم نسبتا شکار است و حالا حالاها نخواهم دیدش. تاج زاده البته به دلیل ماجرای دادگاهی شدنش نیاز به دیدار دارد!
صبح روز موعود به مرکز مطالعات فیزیک نظری در نیاوران میروم. بعد از گذر از دروازه و نگهبانی و ... به ساختمانی که سالها محل کار فرح پهلوی بوده میرسم. دفتر جواد در طبقه سوم است. منشی با دیدن من اندکی میکندد، در دلم می گویم "زهر مار!" و لبخند می زنم. چند دقیقه بعد مهمان لاریجانی خارج می شود و به استقبال من می آید.اتاق بسیار شیکی است با دیوارهای چوبی که رویش شیشه کشیدهاند. بوی توتون پیپ فضا را پر کرده و وقتی جواد راه می رود متوجه هیکل خندهدارش میشوم!( راستش الآن که در کانادا دوستان کلیمی پیدا کرده ام، به این فکر می افتم که نکند اینها اصالتا یهودی باشند! در این صورت اسرائیل طرفدار انتخاب علی لاریجانی خواهد بود!)
احوال پرسی میکند، و جمله جالبی میگوید:" برخورد قوه قضاییه با تو و نبوی درست نبود! کار شما طنز است، طنز پرداز را نباید اذیت کرد." نمی داند خودش باید دو سال بعد معاون بینالملل همان قوه شود و سیاستهای آنرا برای خارجیها توجیح نماید.
از ماجرای وارد کردن اینترنت به ایران حرف می زند که با مخالفتهای پیر و پاتالهای حوزه روزبرو میشود. حتی آیت الله جنتی را به دفترش می آورد تا با اینترنت آشنایش کند. البته به حضرت شورای نگهبان هم عکسهای بد بد نشان داده که روز بعدش در نماز جمعه کار را خراب کرده است.
به او می گویم که میخواهم با نبوی در باره اش کتابی جاپ کنیم! به نام "جواد نامه"، کلی می خندد! کتاب اخیرم را به او هدیه میکنم، و زیر امضایم، کاریکاتورش را کشیده ام که دارد از آدمک من می پرسد: این
نیک آهنگ، با
نیک براون نسبتی ندارد؟
اصلا نمیخواهد در باره ماجرای نیک براون صحبت کند!کتاب من هم پر است از کارهایی در باره او که در خیلیهایش اسم نیک براون آمده است! به او یادآوری میکنم که سال ۷۵ وقتی به غرفه گلآقا آمده بود، چه بلایی سرش آورده بودم. در آن سال از طرف گلآقا با شخصیتهای سیاسی که به غرفه سری می زدند، مصاحبه ویدیویی میکردم. از جواد پرسیده بودم که از کجا فهمیده که طنز پرداز است( چون برای گل آقا مینوشت)، او هم گفته بود که آقای صابری این هنر را در او کشف کرده، من هم فیالبداهه گفته بودم لابد از پیش بینیهای خندهدار سیاسیتان در وزارت خارجه و یا مکتوب سیاسی در اطلاعات! چون هر چیزی را که پیشبینی میکنید، برعکس از آب در میآید....جواد تشکر کرد و از دوربین دور شد! یاد آوری این خاطره برایش جالب بود.
حس می کنم می خواهد طوری رفتار کند که خودش را دموکرات نشان دهد. میتواند هم باشد، ولی متعلق به اردوی مخالفان اصلاحات است، و نمیتوانم خیلی به او اعتماد کنم!
حدود یک ساعت در دفترش می مانم و بعدش به طرف روزنامه حرکت می کنم. به نبوی میگویم که برخوردش در باره کتاب چگونه بوده،و نبوی هم کلی حال می کند که موضوع خوبی برای کتاب جداگانهای داریم!
ادامه دارد
lotfan Arash va Mojtaba ra faramoosh nakonid.
dost darat
shahin
در ضمن فرعون جان، چشم، از لطفت هم ممنون. سر فرصت این اصلاحات را انجام خواهم داد! ممنون
Farhad
F. the friend