سال ۶۸ است، وضع تهران نابسامان. باید قیافه شهر را عوض کرد، باید مردم را به زندگی امیدوار...
استاندار اصفهان شهردار پایتخت میشود.
کرکرههای مغازهها، حاشیه خیابانها، جدولهای سیمانی تهران را رنگ میکند، هر خیابانی به رنگی...تهران بت عیاری می شود که نگو.
شهر فقیر است. کرباسچی در اصفهان بلد بود پول در بیاورد، پس اینجا هم به همان روش پیش خواهد رفت. فضای سبز شهر را گسترش می دهد، فرهنگسراها را برپا میکند...قتلگاه دد و دام، محل تولید فکر و اندیشه می شود...
اما، و صد اما که همه این چیزها را روی زمینی سست بنا کردند، آن روزها بحث بر سر این بود که پایتخت به محلی دیگر منتقل شود، گزارش شماره ۵ بربریان دل خیلیها را خالی کرده بود. تهران جای امنی برای زندگی نیست. اما کرباسچی به هاشمی رفسنجانی قول داد که تهران را از نو خواهد ساخت.
نوسازی تهران نظام و ساختاری مثل طرح نواب داشته است. باریکهای مدرن که بنیادی قدیمی و پوسیده را پوشانده است. جنوب شهر تهران شاید سرسبز تر شد، ولی هیچگاه برای مقابله با آثار زلزله تقویتش نکردند. مناطق ۱۳، ۱۵ و ۱۷ تهران در هنگامه زلزله هر کدام قربانیانی به اندازه زلزله پاکستان خواهند داشت. حتی بیشتر. چرا؟
سالهاست که گروههای مختلف هشدار دادهاند که در صورت فعال شدن یکی از گسلهای اصلی اطراف تهران، فاجعهای بنیان کن دمار از روزگار تهران در خواهد آورد. گسل بیبیشهربانو، گسل شمال تهران و گسل بزرگ مشا-فشم... این زلزله کوچک نخواهد بود. آثارش نسلهای متمادی را تحت تاثیر قرار خواهد داد. دولتی و ملتی را به زمین خواهد زد، و همه یادشان خواهد رفت که دغدغه دولتی غنیسازی اورانیوم بوده است.
بارها و بارها به مقامات ایران گوشزد شده که وضع دارد خرابتر میشود، شبکه اتصالات شهری تهران توان مقابله با آثار زلزله را نخواهد داشت. قطع آب معضلی جدی است. روانشدن فاضلاب بعد از زلزله در ،مناطقی از تهران و عدم امکان جمع آوری به موقع جنازهها، مرگ و میر ناشی از بیماریهای فراگیر بعدی را افزایش خواهد داد...
برای کرباسچی و همکارانش، برجسازی و پول تراکم شاید مهمتر از محکم کردن زیرساختها بود. برای هاشمی، زیبا تر شدن مسیر صبحاش از نیاوران تا خیابان پاستور، و ...خیال همه راحت بود، سردار سازندگی و شهردار سازنده تهران را نجات داده بودند.
همان سالها نمی توانستی در باره زلزله به راحتی مطلبی در روزنامه همشهری، به مدیریت کرباسچی به چاپ برسانی، چرا؟ نباید مردم را ناامید کرد! سیاه نمایی است...نباید فعالیتهای درخشان شهردار را زیر سوال برد.
عکسها و فیلمهای زلزله اخیر پاکستان را دیدهاید، ساختمانهای نیمه بلندی که با خاک یکسان شدند، بناهایی در شیب، یاد تهران نیافتادید؟ یاد برجهای سست الهیه که روی خاک سست باغهای سابق بنا شده، یاد برجهای لاله در حاشیه بزرگراه مدرس؟ یاد مجتمعهای خیابان آصف و ولنجک؟ یاد خانههای کوی فراز سعادت آباد...
آیا مصلحت نظام ما ساخت و ساز بی در وپیکر و بی حساب و کتاب بود؟ آیا هاشمی فرمانده اصلی سازندگی کشور نمیدانست خشت اول را معمارش کج گذاشته است؟ آیا کرباسچی اندر نقشبند ایوان بود؟
متاسفانه بازیقدرت چشمها را بسته است. در آن سالها، در جریان پروندهسازی برای شهرداران، مهاجرانی در یادداشتی کرباسچی را به "سنمار" تشبیه کرد. جزا سنمار...
نه! کرباسچی برای کوتاهیاش مجازات نشد، او تقاص بلند پروازیاش را داد. محسنی اژهای یک بار از کرباسچی نپرسید که بر چه اساسی مدیرانش مجوز ساخت و ساز روی خاک دستی باغهای شیبدار شمیران را داده اند٫ همه نگرانیها فقط از آن بود که نکند ساکنان چشم چران برجها، ناموس ملت را دید بزنند. کسی کرباسچی و مدیرانش را به این سبب مجازات نکرد...
روزی که برجهای سست، مجتمعهای مقوایی، و خانههای بساز و بفروشی سرتاسر تهران جان صدها هزار تهرانی را خدایی ناکرده بگیرد، کسی هست بپرسد مصلحت سنجی سازندگی پایتخت بر جه اساسی استوار بوده است؟ کسی هست که یادش باشد چه باید میکردند؟ کسی هست که گزارش جایکا را دوباره علم کند؟ کسی هست که گزارشهای پژوشکده زلزله شناسی را به رخ آقایان بکشد؟
همه هم و غم ما این است که احمدینژاد به بهایی غیر دموکراتیک در ساز و کار مجمع ضعیف شود، لاریجانی نتواند معامله گر خوبی باشد، همه چیز دوباره دست اصلاحطلبان بیافتد، کاندولیزا رایس چه بگوید، کریستین امانپور چگونه رییس جمهوری را تحقیر کند، عضو شورای شهرسمتی در دولت داشته باشد یا نه، تولد خاتمی چه روزی است، فلان مطلب را سانسور کردند یا نه، لپتاپ خبرنگاران چه شد، آیا میتوان بدون مجوز وارد منطقه طرح ترافیک شد یا نه و...
ولیآخر سر چه؟ روی جهنمی که خود ساختهایم زندگی می کنیم و نمیدانیم عاقبتمان چیست.
امروز دیر است، و فردا دیرتر. کسی هم پاسخگو نیست.