یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Thursday, February 24, 2005
خاطرات بعد از زندان-۳۲
قسمت‌های پیشین ۱- ۲ -۳-۴-۵-۶-۷-۸-
۹-۱۰-۱۱-۱۲-۱۳-۱۴-۱۵-۱۶-۱۷-۱۸-۱۹-۲۰
-۲۱-۲۲-۲۳- ۲۴- ۲۵-۲۶-۲۷-۲۸-۲۹-۳۰-۳۱

از زندانی‌های مطبوعاتی خبرهای خوبی به گوش نمی رسد. امکان ملاقات را از خانواده‌ها گرفته اند و اکبر گنجی هم در اعتراض به ضرب و شتم در هنگام تعویض اجباری لباس زندان به هنگام بردنش به دادگاه انقلاب، اعتصاب غذا کرده. یکی دو بار هم بیهوش شده، کار به آنجا رسیده که حجاریان و کدیور هم در نامه‌ای از او می خواهند که اعتصابش را بشکند. نمایندگان انجمن صنفی با هزار بدبختی با اکبر دیدار می‌کنند و به هزار زور و التماس و من بمیرم تو بمیری، راضی می‌شود در روز اول آذر بعد از اذان مغرب افطار کند.
یعنی درست درسالگرد قتل‌های زنجیره ای! که افشاگری‌های اکبر باعث زندان افتادن خودش هم شده است.

یکی از اتهامات اکبر، داشتن بولتن‌های محرمانه است، نکته جالب این است که بسیاری از این بولتن‌ها در تحریریه‌ها دست به دست می شود، با این حساب آمار متهمان و جاسوسان بالقوه در مطبوعات ایران بشدت بالا است! زمانی که من از زندان بیرون آمدم، یکی از برو بچه‌های صدا و سیما، بولتن محرمانه آنجا را برایم به روزنامه آورد تا آمار و خبرهای رسانه‌های خارجی در مورد بازداشتم را ببینم. نکته جالب این است که بولتن‌ها حاوی نکاتی هستند که همه از آنها خبردارند، فقط تنظیم یافته‌ترند. این خبرها هم اسناد محرمانه نیست، فقط برای اذیت کردن اکبر وسیله خوبی شده.

احمد زید آبادی هم تهدید کرده که اعتصاب غذا خواهد کرد. حالا احمد با آن هیکل استخوانی اش چطوری اعتصاب غذا خواهد کرد، با خداست! به خانواده‌های زندانی‌ها هم تا مدت‌ها اجازه ملاقات داده نمی شد، تا آنکه رئیس قوه قضاییه دستور صادر می‌کند. انجمن صنفی هم مدت‌هاست خواستار انجام مناظره رئیس انجمن با رئیس کل دادگستری استان تهران است، ولی گمان نکنم این اتفاق بیافتد. اوضاع یوسفی اشکوری هم خراب است. او دیابتی است و حالش دو سه بار بد شده است.
خاتمی در همایش هیات پیگیری و نظارت بر اجرای قانون اساسی باز از آن حرف‌ها می‌زند که نمی داند چه کسی باید به آن گوش کند! راستش وقتی صحبت از اجرای قانون اساسی و جلوگیری از نقض آن می‌کند، بیخودی خنده ام می‌گیرد، فقط حیفم می آید که نمی‌توانم کاریکاتورش را بکشم! این ظلم است به خدا قسم!

یکی از مسائل جالب این چند روزه هم تقاضای سازمان قضایی نیروهای مسلح از مطبوعات برای سکوت است، تا فضای محاکمات قتل‌های زنجیره‌ای را مشوش نکنند. اگر این وضع را که من دارم می بینم، ادامه پیدا کند، حکم گنجی و شاید هم وکلای قربانیان قتل‌ها طولانی‌تر از مدت مجازات برادران غیور حاج سعید باشد.

این روزها این قدر خبر کم است، مهاجرانی هم بنای ناز کردن گذاشته و می خواهد برود. با آنکه خیلی‌ها طرفدارش هستند، ولی من یکی هیچوقت باور نخواهم کرد که این انسان بسیار باهوش، ریگی به کفش ندارد! دو سال پیش، موقع نمایشگاه کتاب، وقتی در سرای اهل قلم کاریکاتورش را می‌کشیدم، دچار مشکل عجیبی شده بودم، تا آن موقع به صورت یک آدم خوب و خالص می خواستم درش بیاورم. نمی شد! شیطنتی کردم و اندکی صفات رذیله در صورتش گذاشتم، بشدت خودش شد! این از بدی‌های کاریکاتور جهره است، که بعضی وقت‌ها کاریکاتور از عکس به واقعیت طرف شبیه‌تر می‌شود. فکر می کنم عطا الله مهاجرانی قبل از عید جایش را به یکی از معاونانش بدهد. دور و بری‌های مسجد جامعی که مثل لاشخور دارند دور صندلی وزارت پرواز می‌کنند، تا شاید پستی نصیبشان شود، از جمله دوست و سردبیر سابق خودمان، اصغر رمضان‌پور. شعبان شهیدی هم که توانسته با اقدامات خودش، تمام زحمات احمد بورقانی را بر باد دهد، چنان عاشق وزارت است که فرق" به زیر" شدن و "وزیر" شدن را نمی داند!
ادامه دارد
1 Comments:
Anonymous Anonymous said...
Jenabe Kowsar salam,

Template jadid mobarak! Amma 2 ta eshkal koochooloo hast: Range fonte profile contrastesh ba background kheyli kam hast va khoondan ro sakht mikone. Va inke Blogger NavBare oon bala khoshbakhtane yek option dare (tan) daghighan be range template jadidetoon. Jesarat nabashe amma injoor ke alan hast be ghole maroof "shanbe yeshanbe" hast! Inaro ham man goftam ta nagofte namiram!