قسمتهای پیشین ۱- ۲ -۳-۴-۵-۶-۷-۸-۹-۱۰-۱۱-۱۲-۱۳-۱۴-۱۵-۱۶-۱۷-۱۸- ۱۹-۲۰-۲۱-۲۲-۲۳- ۲۴- ۲۵-۲۶-۲۷-۲۸-۲۹
۳۰-۳۱-۳۲-۳۳-۳۴-۳۵۳۶یکی از شبهای ماه رمضان با نبوی به یک افطاری دعوت می شویم. میزبان، یکی از معروفترین مفسران قرآن است. بسیاری از جماعت روشنفکر دیندار به او اعتقاد زیادی دارند. به دفتر کارش که میرسیم، می بینیم عین یک خانه است، و بوی تریاک هم می آید. از آن بدتر پسران آقای قرآن شناس هم بعد از صرف افطار دارند همانجا "سیگاری" میزند و بعد از مدتی جناب استاد اندکی سر مست دارد سخنانی عجیب و اندکی ناشایست در مورد یکی دو تا از خبرنگاران زن حوزه ادبیات که معمولا با او مصاحبه میکنند میگوید. بعدش به من معترض می شود که چرا نمی نوشم؟ و...باورم نمیشود! سالها بود که او را به خیال خودم می شناختم، ولی سخنانی شنیدم که مپرس!
اعتمادم بشدت به همه کم شده و نمیدانم چه کسی راست می گوید و چه کسی دروغ. شاید من دارم مسیری احمقانه را طی میکنم. تا این لحظه متوجه شدهام که بخشی از دوستان مذهبیام، هم با بیشتر از یک زن رابطه دارند، مشروب می نوشند و اهل دود هم هستند. از آن بدتر چیزهایی که در مورد آنها فهمیدهام در همین یک ماه رمضان بوده. قدیم در مورد عرق خورها میگفتند که همه سال مست و لایعقلاند، جز در ماه رمضان، که به حرمت این یک ماه لب به مسکرات نمیزنند.
یکی از روزها که در مهر نشستهام و مطلبم را مینویسم، همان کسی که برایم از اعترافات نبوی خبر داده بود، در باره بهنود هم میگوید. نمی خواهم باور کنم. بهنود را از نزدیک نمیشناسم و فقط دورادور با کارهایش آشنا بودهام، اولین بار هم که دیده بودمش در روزنامه زن بود، به عنوان یکی از مشاوران فائزه هاشمی. میگفتند مهاجرانی او را به فائزه معرفی کرده. همیشه در مورد بهنود حرف و حدیث فراوان بود، از جمله احضارهایش به هتل و و همکاریاش با دستگاه ، در عین حال ارتباطش با انگلیسیها...تا زمانی که دستگیر نشده بود، میتوانستم خیلیهایش را باور کنم، ولی الآن نه. به طرف مقابلم میگویم که این حرفها را که میزنی بر چه اساسی است؟ میگوید هم نبوی و هم بهنود در موقع بازجویی مجبور بودهاند از میان دو ادعا نامه یکی را انتخاب کنند، و محاکمهشان بر همین اساس صورت گرفته، دادگاه چنین لطفی را به زید آبادی نخواهد کرد چون او اصلا راضی به همکاری نشده. می گویم که بهنود که همکاری نکرد؟ در جلسه دادگاه میتوانست خیلی از آن حرفها را نزند. میگوید : اگر حکمی که برایش می برند، بالاتر از پنج سال باشد، همکاری نکرده، و اگر کمتر بود، کرده. نمیتوانم قبول کنم. بهنود نویسنده بزرگی است که نوشتن برایش مهمتر از دخالت در امور سیاسی است، و دارد چوب فضای پشت پرده سالهای گذشته را میخورد. او برای حفظ آزادی نوشتن حد اقل خودش تلاش بسیاری کرده و اگر با کسی معامله هم کرده باشد، برای همین است. طرف میگوید تلاش برای آزادی با گرفتن "پول" اندکی فرق میکند. یواش یواش اکثر قهرمانهای مطبوعاتی ام دارند نامرئی می شوند.
ماه رمضان سال ۷۹ یکی از دردناکترینها در نوع خودش بوده، و اصلا حال گذشته را نداشته. یکی از شب های آخر به یاد سالهای ۷۱-۷۶ به روزنامه همشهری میروم، تا هم سری به افشین سبوکی و بقیه بچهها بزنم و هم افطار کنم. راستش افطاریهای همشهری فراموشناشدنی است! بوی آش رشته و سیر داغ و و نان سنگک و ...نمیگذارد بعد از اذان مغرب جای دیگری به جز رستورانش باشی. بخشی همکاران به احترام آنها که روزه نمیگیرند، ظهرها نهار می خورند( در ده ها پستویی که امکان خوردنش هست) و بعد از اذان مغرب هم به احترام روزهدارها افطار میکنند. به این میگویند فرهنگ تساهل، که اتفاقا با آن خیلی هم حال میکنم!
بیشتر بچههای همشهری نگران احمد زیدآبادی هستند، و در عین حال خانوادهاش. یکی میگوید که احتمالا بعد از آزادی از زندان، آزادی عمل کمتری در اینجا خواهد داشت.
شب که به خانه میرسم چند پیغام روی پیغامگیر هست، منتهی کسی حرفی نزده، فقط صدای نفس می آید.
یکی از روزهای بعد از عید فطر که از مهر بیرون میزنم و راهی دفتر دوران امروز میشوم، آقایی صاحب محاسن که از خیابان زرتشت غربی تا نزدیکیهای میدان ولیعصر دنبالم بوده قبل از سینما استقلال دستش را روی شانهام می گذارد و از من می خواهد که بایستم، تمام راه حواسم به او بوده و میدانستم دارد تعقیبم میکند. من ترسو هم این موقع ها ضربانم بالا می رود. نمی خواهم به روی خودم بیاورم که ترسیده ام، ولی تا زرد کردن فقط چند گام باقی است.
ادامه دارد
من که وقت نکردم همه خاطراتت را بخونم خيلی تند تند مينيويسی! اعتراض دارم ولی بيشتر سوال هست. آیا داری این مطالب را با ارزش های اسلامی شخصی ات مينويسی، يا با ارزشهای تعزيراتی جمهوری اسلامی ایران؟ وقتی اسم نميبری و ميگويی که فلانی که خيلی آدم حسابی بود شبها در خانه اش ترياکی بود و الکلی و حشيشی و بقييه آدم خوبها خانم بازی هم ميکردند، داری ارزش گذاری ميکنی. واقعا به من و تو چه که هرکسی چه غلطی ميکند در حريم خانه اش. این اسلام ارزش گذار فضول تعزيراتی، همان اسلام است که باعث درد سر آدم های مثل شما و انسانهای ديگری چون ما شده
دوست الکلی ترياکی خيکی شما
Zendegi har kesi be khodash marboot ast va kesi haghe taftish nadarad VALI zendegi kesi ke be esme deen mardom ra gomrah mikonad va az in raah naan mikhorad be digaran marboot ast!Mohem ast ke kesi ke tafsire ghoran mikonad ya maghaleye dar defae az deen minevisad va baraye mardom taklif taeen mikonad bedanad ke har Ghalati(be ghle shoma) nemitavanad bokonad. magar inke az aval ghalate ziady nakonad!!!
Farhad