یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Sunday, February 27, 2005
خاطرات بعد از زندان-۴۰
قسمت‌های پیشین ۱- ۲ -۳-۴-۵-۶-۷-۸-
۹-۱۰-۱۱-۱۲-۱۳-۱۴-۱۵-۱۶-۱۷-۱۸- ۱۹-۲۰
-۲۱-۲۲-۲۳- ۲۴- ۲۵-۲۶-۲۷-۲۸-۲۹
۳۰-۳۱-۳۲-۳۳-۳۴-۳۵

۳۶-۳۷-۳۸-۳۹

مسابقه پرسپولیس و استقلال طبق معمول بازی گندی از آب در آمد، به خاطر حاشیه‌هایش. من سال‌هاست پرسپولیسی‌ام، ولی بازی استقلال را هم دوست دارم، ولی بازی روز جمعه، یا به قول پژمان راهبر، دربی پایتخت ، چنان حساسیتی درست کرده بود که در تحریریه مانده بودم چه کنم. اوائل مسابقه حال دو سه نفر از استقلالی‌ها را گرفتم، بخصوص بعد از گل اول پرسپولیس، ولی آنها دو تا زدند و کسری نوری شروع کرد به کری خواندن...اکثریت بچه‌ها قرمز هستند، ولی دو سه نفر آبی وقتی استقلال جلو افتاد، دهان مبارک ما را سرویس کردند. تا آنکه علی کریمی در دقیقه نود گل تساوی را زد... دقیقه آخر بازی هم درگیری‌ها شروع شد، و بعد از سوت داور، کار بالا گرفت...مسابقه بوکس و کاراته...پرویز برومند هم شده بود بوکسور تیم استقلال، حالا ما شروع کردیم حال استقلالی‌ها را گرفتن... در نهایت مسعود برومند، حمید استیلی و محمد نوازی متهمان اصلی شورش بی دلیل روز جمعه شناخته می شوند. ابراهیمی مربی پرسپولیس هم همینطور...سال‌هاست که این آدم دارد با پروین کار می‌کند، و یک چیزی به من می گوید که پروین روزی از شر او خلاص خواهد شد.این ماجرا مقدمه اش است.

دادگاه قتل‌های زنجیره‌ای به منتقدین غیر علنی بودنش معترض شده و انگار با ماجراهای چند روز گذشته، بهتر است خفه‌ باشم. مصطفی کاظمی حالا شده متهم درجه یک ماجرا و همه چیز به نحوی پیش می‌رود که او آمر قتل‌ها بوده، و مقامات بالا دستی او معصومانه بی‌خبر مانده‌اند. طفلی‌ها!

راستش این مرض دارد جان مرا می خورد، دلم می خواهد بساط یک مصاحبه با دری را فراهم کنم و با لطایف الحیل سر از ماجرا در بیاورم، ولی اصلا نمی دانم دفعه بعد از فولکس زرشکی سالم بیرون می‌آیم یا نه! این ماجراجویی احمقانه من ترسو هم نوبر است. تازه، مگر من خبرنگارم یا گفتگو گر؟ ولی این کِرم من خوابیدنی نیست! پارسال در روز اول اقامتم در هتل ۲۰۹، یکی از متهمان قتل ها در بند ما بود، ولی او را زود از آنجا بردند تا با من هم صحبت نشود. می گویند بعد از دستگیری اکبر گنجی، مصطفی کاظمی و مهرداد عالیخانی اطلاعات زیادی را به او داده اند. به همین دلیل وقتی می‌شنویم که گنجی را از یک بند به بندی دیگر برده‌اند، نگران می شویم. نکند هم سلولی جدید‌اش او را در خواب خفه کند یا سوزن کیف معتادان مبتلا به ایدز را در تنش فرو کنند؟ پارسال یکی دوبار بوی دود مواد مخدر به مشامم رسید، که می‌دانستم از ۲۰۹ نیست، چون در آنجا خشتک طرف را روی سرش می‌کشند...داور تعریف می کرد که در بند مالی قاچاق مواد مخدر بسیار رایج بوده،و حتی از سربازان مامور در زندان برای آوردن مواد استفاده می‌کردند. گمانم یکی از دلایل فرستادن ما به زندان فراگیری هنرهای دیگری چون کلاه‌برداری و قاچاق باشد که سود بیشتری در آنست، شاید آدم شدیم و مطبوعات را رها کردیم! بیخودی که بچه‌های روزنامه‌نگار را در بند ابدی‌ها و کلاه‌برداران محترم نمی گذارند!

تصمیم گرفته ام به نحوی کار خبری هم بکنم. اگر روزی ممنوع‌الکاریکاتور شدم، چه غلطی باید بکنم؟ اصلا نمی خواهم به عالم زمین شناسی برگردم. البته به یاد سابق هر ازگاهی به دانشکده سری می زنم و سر به سر استادانم می‌گذارم، استادانی که رسما گفته‌ام کاریکاتوریست شدنم مدیون قیافه‌های کج و کوله آنان است! وقتی هم آنجا پیدایم می‌شود، قیافه بچه‌های بسیج دانشجویی را باید دید. انگار دشمن و نماینده امپریالیسم جهانخوار وارد دانشکده شده و باید به نحوی وجود ناپاک و نجس این عنصر پلید را از فضای ملکوتی دانشگاه پاک کرد. دانشجویان تازه وارد به آدم اشاره می‌کنند و صدای پچ پچ شان را می‌شنوی...این همان فلانیه...استاد تمساح...چرا فوق‌اش را نگرفت؟ انصراف داد؟ چند تا از مدرسان جدید را می بینی، کسانی که تا چند سال پیش به خاطر خبرچیبی و دستمال کشی انجمن اسلامی و ...مورد تنفر بودند، حالا عزیز شده‌اند...فرزند آیت‌الله امینی به نحوی رئیس مافیهای زمین شناسی است، و از هر که خوشش بیاید، جذب‌اش می کند.

یکی از خنده‌دارترین جُک‌های دانشکده قبولی من در امتحان فوق لیسانس بود. استادان تا مدت‌ها باورشان نمی شد، چون آنقدر خودم را درگیر کار مطبوعاتی کرده بودم که گرفتن همان لیسانس لعنتی شاهکار به حساب می‌آمد. ولی در زمستان سال ۷۱ یک ماه کامل خودکشی درسی نتیجه داد،آن هم رتبه اولی در یکی از گرایش‌ها و رتبه چهارمی در گرایش دیگری بود، کسانی که کنکور تشریحی آن سال‌ها را به یاد دارند می‌دانند گرفتن چنین رتبه‌ای یعنی چه! با درصد‌هایی به شدت بالاتر از نفرات بعدی...علت؟ من از ترس رفتن به سربازی و از دست دادن کار مطبوعاتی‌ام که در مراحل رشد نباید دچار وقفه می شد، بهترین نتیجه درسی عمرم را گرفتم، دلیل با مزه‌تر هم استفاده از تکنیک‌های طراحی در جواب هایی بود که احتیاج به رسم شکل داشت. آن موقع‌ها فکر می کردم با توجه به استعداد نصف و نیمه هنری‌ام، می توانم تحولی در زمین شناسی ایران ایجاد کنم. در امتحانات هم آنقدر کاریکاتور کشیدم که گمانم معدل خوب این دوره مدیون آن طرح ها است! ولی دیدم که این طرف، یعنی در مطبوعات بهتر جولان می‌دهم...

تنها ارتباط رسمی من با زمین شناسی داوری مسابقه سالانه کاریکاتور انجمن زمین شناسی است. هر از گاهی هم برای مشاوره جایی دعوت می‌شوم، گاهی هم مقاله‌ای در باب زلزله و سد سازی می نویسم. نه، من زمین شناس شدنی نیستم، وهمان بهتر که زندگی پر استرس روزنامه‌ای ام را دنبال کنم.

ادامه دارد